سلام، من پوریا عبدی پور هستم و تو این اپیزود میخوایم راجع به موضوع هیجان انگیزی به نام سفر، با تمام مزایا و منفعتهایی که می تونه برامون داشته باشه،. صحبت کنیم...
بله، یه کم تعجب آوره!
وسط همه گیری و جنگ و اوضاع بد اقتصادی، می خوایم راجع به سفرکردن با همدیگه گپ بزنیم...
اثر:
پوریا عبدی پور
سلام، من پوریا عبدی پور هستم و تو این اپیزود میخوایم راجع به موضوع هیجان انگیزی به نام سفر، با تمام مزایا و منفعتهایی که می تونه برامون داشته باشه،. صحبت کنیم...
بله، یه کم تعجب آوره!
وسط همه گیری و جنگ و اوضاع بد اقتصادی، می خوایم راجع به سفرکردن با همدیگه گپ بزنیم...
اثر:
پوریا عبدی پور
سلام، من پوریا عبدی پور هستم و تو این اپیزود میخوایم راجع به موضوع هیجان انگیزی به نام سفر، با تمام مزایا و منفعتهایی که می تونه برامون داشته باشه،. صحبت کنیم…
بله، یه کم تعجب آوره…
وسط همه گیری و جنگ و اوضاع بد اقتصادی، می خوایم راجع به سفر کردن با همدیگه گپ بزنیم…
توی بحث مدیریت کسب و کار، سر فصلی وجود داره که میگه، دوران رکود بهترین موقع برای بازبینی روندها، بهتر کردن روندها و حتی مرتفع کردن مشکلات سازمان هستش…
پس چقدر فوق العاده ست؛ که وسط این دوران رکود زندگی و همه گیری و جنگ، بتونیم از این فرصت نهایت استفاده رو ببریم و با نگاه مجدد به خودمون و زندگیمون، ببینیم مخصوصا تو این سه سال گذشته، چه چیزهایی رو از دست دادیم؟
چه کارهایی میخواستیم انجام بدیم و انجامشون ندادیم؟
کجاها میخواستیم بریم و نشده که بریم؟
کمترین نفع اینکار اینه که با فکر کردن به چیزهای خوب و هیجان انگیز می تونیم حال خودمون رو خوب کنیم.
پس، بریم که این اپیزود رو شروع کنیم.
با ما باشید
دیگه داریم به نیمه اسفند ۱۴۰۰ نزدیک میشیم و حتما دیدید که هر موقع به انتهای سال نزدیک میشیم، این سؤال همه جا متداول میشه که تعطیلات کجا میخوای بری؟!
چرا آخه همیشه و هر سال این سؤال کلیشه ای پرسیده میشه؟ یعنی حتی نمیتوانیم اینقدر خلاق باشیم که یه سؤال جدید بپرسیم؟!
از هر کدوممون در این مورد پرسیده بشه، که چرا بیشتر این سؤال رو آخر سال میپرسیم؟ اکثرمون پاسخ منطقی ای در جواب نداریم؛ و معمولا اگه کمی در مورد این موضوع به پر و پای هم بپیچیم، به این نتیجه میرسیم که چون دیدیم بزرگترهامون از قدیم این سؤال رو از هم میپرسیدن، ما هم داریم تکرارش میکنیم!
شما پاسختون به این سؤال چیه؟ کمی بهش فکر کنید…
میدونید؟
همه ی ما آخر هر سال، همزمان که داریم خانه هامون رو از گرد و غبار یک سال گذشته میتکانیم و غبار روبی میکنیم، وسط اون همه شلوغی و کار و مسؤولیت، ناخودآگاه فکرمون به این سمت میره که خودم چی؟
حواسم به خودم هست؟ پس کی استراحت کنم؟ کی و کجا بار سنگین سال گذشته رو از روی دوشم بردارم؟
مهم تر از همه، پس کی با خودم بشینم و ببینیم با خودم چند چند هستم و چه ها دارم و چه ها ندارم؟
بله، پیشینیانمون هم همین پرسشها رو توی ذهنشون داشتن و برای اینکه بدونن اطرافیانشون برای این پرسشها چه پاسخهایی دارن و کجا رو به عنوان یه حریم امن برای خلوت کردن و استراحت کردن انتخاب کردن، میپرسیدن که آخر سال کجا میخوای سفر بری؟
سفر اینقدر مزایا و منفعتهای مختلفی داره که مطمئن باشید تو این اپیزود راجع به خیلی هاشون میخوایم صحبت کنیم…
اما یکی از اصلی ترین مزایای سفر کردن اینه که کمک میکنه که از اون روتین همیشگی زندگی های روزانه مون دور بشیم و اگه ذهن هوشمندانه ای داشته باشیم، وسط همون سفر میشینیم و خارج از اون چارچوب همیشگی، به زندگیمون نگاه میکنیم…
که ببینیم واقعا چه موهبتهایی تو زندگیمون داریم و ازشون غافل شدیم؟
ببینیم، چه دلهره ها و ترسهایی تو زندگیمون هستن که در اصل فلج مون کردن و توانایی نفس کشیدن رو ازمون گرفتن؟!
برای اینکه کمی ملموس تر راجع به این موضوع صحبت کنم، اجازه بدین یه مثال واقعی بزنم…
دوست یکی از دوستهام، یک روز باهاش تماس میگیره که علیرضا جان، کم آورده ام و دیگه هیچ راهی ندارم جز اینکه فرار کنم… صادقانه بهت زنگ زدم که ازت پول بگیرم و بتونم باهاش به همراه خانواده م فرار کنم… دروغ بهت نمیگم، نمیدونم اصلا دوباره میبینمت که بتونم پولی رو هم که بهم میدی رو بهت برگردونم یا نه! اما لطفا کمکم کن…
علیرضا، در جواب ازش میخواد که فردا همدیگرو ببینن…
توی قرار روز بعد، علیرضا به جای دادن پول فرار، یه پاکت که توش بلیط هواپیما و رزرو هتل و پنج میلیون تومان برای گذروندن ۵ روز بوده رو به دوستش میده و بهش میگه، اینها بلیط هواپیما و هتل کیش هستش و چند روز برو، فکر کن ببین که فرار چاره ی کار هستش یا نه! اگه به این نتیجه رسیدی که واقعا چاره ای نداری، خودم کمک میکنم که از اون کیش بری!
باقی اون گپ دوستانه تو کافی شاپ، به درد و دل و گپ و صحبت بین دو تا دوست میگذره و در آخر دوست علیرضا با پاکتی که ازش گرفته بود باهاش خداحافظی میکنه و از هم جدا میشن…
یک هفته بعد، دوباره پشت همون میز توی کافی شاپ نشسته بودن و داشتن با هم همفکری میکردن که این دوست عزیزمون که گرفتار شده بود، چجوری میتونه راهی پیدا کنه تا بتونه از بانک و طلب کارهاش وقت بگیره و بتونه خودش رو از اون شرایط بیرون بیاره… اما این بار به نظر دل دوست علیرضا کمی قرص تر بود و آدم مصمم تری به نظر می آمد…
دو ماه پیش، وقتی بعد از چند سال که این موضوع خاطره شده بود و علیرضا داشت برام تعریفش میکرد، میگفت: اون روز تو کافی شاپ، دوستش ازش تشکر کرده بود که اون سفر کیش، بهش یادآوری کرده که هر چی که باشه، با همه ی سختیها، الان تو وطنش و کنار خانواده و دوستهاش هست و تو بدترین حالت هم کسانی هستن که کمکش کنن و دستش رو بگیرن…
اما خارج از کشور، فقط یه پناهنده بود که باید همه چیز رو از صفر و تک و تنها و بی هیچ پشتوانه ای شروع میکرد…
اون سفر چند روزه، با همه ی بغضی که داشت، بهش کمک کرده بود تا بتونه، موهبتهایی که تو زندگیش هستن و ازشون غافل شده بود رو ببینه و تصمیم بگیره که کنار عزیزانش بمونه و مشکلاتش رو حل کنه…
دوست علیرضا که هیچوقت اسمش رو بهم نمیگه، تونست بعد از یک سال و نیم قرضهاش رو بپردازه و الان هم تو همین تهران داره با آرامش و آبرو کنار خانواده ش زندگی میکنه…
اون سفر کمک کرد که بفهمه، چه نعمتهایی تو زندگیش هستن و دور بودن از محیط همیشگی زندگیش، این فرصت رو بهش داد تا درک کنه که مشکلاتش اونقدرها که به نظر میرسن بزرگ نیستن و شجاعتی رو درونش بوجود آورد که بتونه از پس مسائلی که پیش روش بودن، بر بیاد…
سفر کردن کلی مزایا و منفعتهای مختلفی دیگه هم داره که الان چند تاشون رو میخوایم با هم مرور کنیم:
اولا تو سفر کلی از استرسهای روزانه مون کم میشه… و همینطور دوری ما ها از خانه و زندگی هامون، باعث میشه که قدر داشته هامون رو بیشتر بدونیم و وقتی به زندگی اصلی مون بر میگردیم، سعی میکنیم بیشتر قدرش رو بدونیم و خاطرمون بابت هر چیزی مکدر نکنیم…
تو همین سفرها هستش که همه مون میتونیم با تیپ شخصیتی و توانایی هایی که داریم، بیشتر آشنا بشیم… این موضوع بهمون کمک میکنه که تکلیفمون با خودمون بیشتر روشن بشه و بیشتر درک کنیم که چی هستیم و چه چیزهایی به دردمون میخورن و همینطور وقتمون رو برای چه چیزهایی نباید تلف کنیم…
و
همینطور اتفاقاتی که توی سفر برامون بوجود میان و تجربه شون میکنیم، باعث میشن به چیزهایی فکر کنیم که قبلا اصلا بهشون فکر نمیکردیم و در نهایت این موضوع باعث میشه تبدیل به آدمی بشیم، که تا به حال نبودیم…
همونطور که میدونید، سعدی شاعر پر آوازه و دوست داشتنی ما ایرانی ها، مدت زیادی از طول عمرش رو با سفر کردن به جاهای مختلف گذروند و در اصل همین موضوع باعث شده که با کلی طنز و حکایت آموزنده آشنا بشه و بتونه از اونها توی کتابهای خودش استفاده کنه… دقیقا همین موضوع هستش که از بین خیلی از شعرا، اکثر آدمها، با آثار سعدی یه جور دیگه کیف کنن…
خیلی حیفه که کلی از مزیتهای سفر صحبت کنیم، اما به نکته هایی که به پربار تر شدن سفرهامون کمک میکنن، اشاره ای نکنیم؛
ما سفر میکنیم که استراحت کنیم، انرژی بگیریم و خودمون رو از نظر جسمی و ذهنی جمع و جور کنیم. پس، خیلی بجاست که مقصدمون رو با توجه به زمانی که برای سفر در اختیار داریم، انتخاب کنیم.
خیلی بهتره که اگه دو، سه و یا پنج روز فرصت برای سفر داریم، تصمیم بگیریم که سفر داخلی رو انتخاب کنیم و اگه یک هفته و یا بیشتر فرصت داریم، اون موقع یک سفر خارجی رو در نظر بگیریم…
مثل خیلی ها نباشیم که اینقدر بی نظم سفر میکنن که نه تنها بهره ای از سفر کردنهاشون نمیبرن، بلکه بعد از سفر هم دو روز زمان لازم دارن تا خستگی سفر رو از تنشون بره بیرون!
شاید باورتون نشه، اما تقریبا همه مون، روش درست بستن چمدان سفر رو بلد نیستیم!
یا به عنوان مثال: خیلی هامون هنوز توجیه نیستیم که موقع سفر، لباسهایی که صبح و عصر میپوشیم باید متفاوت باشن…
مثلا شلوارک یا لباسهای ورزشی مناسبتره که صبح پوشیده بشن و برای عصر بسیار مناسبتر هستش که از پوششهای Casual یا Smart Casual استفاده کنیم… (در مورد نوع پوشش بعدا تو سری اپیزودهای اتیکتهای پوششی کلی صحبت میکنیم)
علاوه بر این، اختصاص دادن زمانی به پیاده روی توی سفر، مضاف بر اینکه به آرامش بیشترمون خیلی کمک میکنه، این امکان رو هم بهمون میده که بتونیم در اصل با حال و تمرکز بهتری به تفکراتی که داریم بپردازیم و برای موضوعاتی که توی ذهنمون داریم، راه حل پیدا کنیم…
پس بر اساس همین قانون نانوشته، خیلی بجا هستش، همزمان که مشغول تفریح و تفرج هستیم، به شرایط اجتماعی، فرهنگی و اعتقادی اون منطقه احترام بگذاریم…
یکی از همین موارد هم این هستش که پیش از سفر، حتما مسایل اعتقادی و اجتماعی اون منطقه رو مورد مطالعه قرار بدهیم، تا از بروز هر گونه مشکل و قضاوتی توسط انسانهای اون منطقه جلوگیری کنیم…
در مورد اتیکتهای پوششی و رفتاری سفر، بعدا در سری اپیزودهای مربوطه به اتیکت که از اپیزود ۴۲ شروع میشن، قراره که مفصل صحبت کنیم…
در انتها، همونطور که اینقدر هوشمندانه و با سلیقه رادیو کافه رو برای شنیدن یه پادکست با کیفیت انتخاب کردید، فراموش نکنید که هدف اصلی به دنیا اومدنمون اینه که زندگی کنیم و مسیر افسانه ی شخصی خودمون رو طی کنیم…
پس لطفا یادمون باشه اگه یه موقعهایی خسته میشیم و فکر فرار به سرمون میزنه، سفر کنیم…
حتی اگه مثل این روزها واقعا نمیشه سفر کرد، خودمون رو مهمان خاطرات و اتفاقهای خوشی که قبلا تجربه شون کردیم، بکنیم… دوباره اون حسها رو تجربه کنیم و سعی کنیم از بیرون یه نگاه به خودمون و موهبتهایی که تو زندگیهامون داریم و ازشون غافل شدیم بیاندازیم… اون آهنگهایی رو که باهاشون کلی خاطره ی خوش داریم رو دوباره گوش کنیم… با دوستهایی که کلی خاطره ی خوش باهاشون داریم و خیلی وقته که ندیدیمشون، تماس بگیریم و بریم چند ساعتی رو با گپ زدن و مرور اون خاطره های خوش بگذرونیم…
همه این کارها کمک میکنن که اون چیزهای خوبی که داریم و ازشون غافل شدیم، دوباره بهمون یادآوری بشن و کمک کنن که اون امید و انگیزه ی مورد نیاز برای ادامه دادن، درونمون پر رنگ بشه و برای ادامه کمکمون کنه…
و اگه لازمه اینکار رو بارها و بارها ادامه بدیم، تا اینکه بتونیم واقعا سفر کنیم و قسمتی از بار اضافی و سنگین زندگی رو از روی دوشمون بر داریم…
مثل همیشه همزمان که از زمانی که برای این اپیزود اختصاص دادید و همراهی همیشگیتون بسیار ممنونم و بیشتر از همیشه، مصرانه خواهش میکنم که لطفا:
خیلی خودتون رو دوست داشته باشید
لطفا خیلی قدر خودتون رو بدونید
یه دونه بیشتر از شما تو این دنیا نیست و حتما حتما لیاقت این رو دارید که بهترین ورژن خودتون باشید؛
این موهبت رو از خودتون دریغ نکنید…
فعلا