Radio Cafe Podcast - پادکست راديو کافه

اپوزیسیون ورشکسته

June 04, 2022 Pouria Abdipour Episode 23
Radio Cafe Podcast - پادکست راديو کافه
اپوزیسیون ورشکسته
Show Notes Transcript

سلام؛ من پوریا عبدی پور هستم و تو این اپیزود قراره راجع به پدیده اپوزیسیون، ویژگی هایی که باید داشته باشه و مهم تر از اون، راجع به پدیده ی بسیار عجیبی به نام اپوزیسیون ایران صحبت کنیم…

اپیزود خوب و مفیدیه!


با ما باشید

اثر:
پوریا عبدی پور

سلام؛ من پوریا عبدی پور هستم و همانطور که میدانید اصولا موافق نبودن و حتی مخالفت کردن با یک حرف، با یک شخص، با یک ایدئولوژی و حتی با یک گروه و در مقیاس بزرگتر با حکومتها، موضوع بسیار شایعی هست که همیشه بوده و هست و خواهد بود… 

  همه مون بسیار خوب در جریان هستیم که انتقاد یا مخالفت اصلا چیزی بدی نیست… به این معنا که اگر کسی یا گروهی با یک موضوع یا پدیده مخالف هستن و انتقاد یا مخالفتشون رو علنا و به شیوه ی سازنده ای (یعنی بدون بهانه تراشی های الکی و به قول خارجیها بر اساس Fact & Figure و سند و مدرک اعلام کنن) اتفاقا این مخالفت و حتی در بدترین حالتش یعنی دشمنی، تبدیل به پدیده ای بسیار سازنده میشه…

همانطور که توی اپیزود بنجامین فرانکلین از قول ایشون گفتیم: دشمنهات رو دوست داشته باش؛ چون فقط اونها هستن که موضوعاتی که حتی دوستان صمیمیت هم ازشون غافل هستن رو بهت نشون میدن…

اما امان از اون موقعی که آدمها با نادانی ها، بدخواهی ها و همینطور منفعت طلبی هاشون، بخوان بلندگو و میکروفن به دست بگیرن و بر اساس قصد و نیتهایی که دارن، بخوان مسیر یک جریان رو عوض کنند و حتی بدتر از اون، بخوان با آینده و سرنوشت یک ملت بازی کنن…

تو این اپیزود قراره راجع به پدیده اپوزیسیون، ویژگی هایی که باید داشته باشه و مهم تر از اون، راجع به پدیده ی بسیار عجیبی به نام اپوزیسیون ایران صحبت کنیم… 

اپیزود خوب و مفیدیه!


با ما باشید


اپوزیسیون به معنی موضع گیری مخالف در برابر یک نظر، یک سیاست و یا یک ایدئولوژی هستش…

در عالم سیاست به یک یا چند حزب سیاسی و یا دیگر گروههای سازمان یافته که حصوصا از نظر ایدئولوژیک مخالف دولت، حزب و یا گروهی که کنترل یک شهر، استان و یا یک کشور رو به عهده دارد، اپوزیسیون گفته میشود…

کلا اپوزیسیون یعنی مخالف؛ یعنی مخالفت؛

یعنی مثلا در میدان جنگ، اونهایی که اون سمت جبهه علیه سمت دیگر مشغول به فعالیت هستند، اپوزیسیون محسوب میشوند…

یا مثلا توی جلسه شورای دانش آموزی، اونهایی که عقیده و نظر مخالف همدیگه دارند، اپوزیسیون همدیگه محسوب میشوند…


اپوزیسیون هم مثل هر پدیده ی دیگه توی این دنیا، نمادها و الگوها و Role Model های خودش رو داره: آدمهایی که وقتی اسم اپوزیسیون میاد ناخودآگاه یاد اونها میافتیم: آدمهای با کیفیتی مثل:

  • گاندی رهبر اپوزیسیون هند
  • نلسون ماندلا رهبر جنبش آزادی بخش آفریقای جنوبی
  • آن سانگ سوکی رهبر اپوزیسیون میانمار

و

  • دکتر مارتین لوتر کینگ رهبر جنبش آزادی خواه آمریکاییهای آفریقایی تبار


اما چرا از میان همه ی رهبرهای اپوزیسیون دنیا، این چند نفر اینقدر اسمشون توی تاریخ برده شده؟ چرا اینها هستن که وقتی اسمشون میاد، من و شمایی که هیچ پیوند خونی و رگ و ریشه ای باهاشون نداریم، ناخودآگاه تو ذهنمون به احترامشون از جا بلند میشیم و حتی با احترام بهشون فکر میکنیم؟

چرا بقیه مثل این عزیزان نتونستن به این درجه از عشق و احترام برسن؟


چون همه ی این آدمها فاتح قلبهای مردمشون بودن… چون هنوز هم مردمشون وقتی بهشون فکر میکنن یا حتی راجع بهشون صحبت میکنن، انگار دارن راجع پدرشون، مادرشون یا ناجی خودشون حرف میزنن…


چون این آدمها، آدمهایی بودن از جنس همون مردم، کنار مردمشون بودن… اگه زندان رفتن، برای اعتراض به اوضاع بد مردم و وطنشون بوده که محکوم به زندان شدند و هیچوقت بعدش به سرشون نزده که مثلا پیش خودشون بگن که خب، بد نیست، برم زندان که بعدش به راحتی پناهنده یک کشور جهان اولی بشم و حالا وقتی به اونجا رسیدم، از همونجا بلندگوم رو دستم میگیرم و مردم کشورم رو تهییج میکنم…


کسی که داعیه رهبری اپوزیسیون یا مخالفت با نظام حاکمش رو داره، اینقدر به هدفش، به مردمش، به وطنش ایمان و اعتقاد داره که حتی حاضر میشه جونش رو برای این اهداف و دلایل به خطر بیاندازه… اما همچنان دوش به دوش مردمش بایسته و برای حق آزادی و بهتر شدن اوضاع مملکتش سختی بکشه و تلاش کنه…


فکر میکنید مهاتما گاندی، کم توی زندانهای انگلیسیها در هند گشنگی و سختی کشید؟

به نظرتون رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی، کم نلسون ماندلا رو شکنجه کردن؟ 

در جریان هستید که خانم آن سانگ سوکی، به عنوان رهبر اپوزیسیون کشورش علیه یک حکومت نظامی، با چه خطرات و تهدیداتی روبرو بود؟

دیگه حتما همه مون میدونیم که دکتر ماریتن لوتر کینگ، علیرغم تمامی تهدیدات جانی ای که علیهش مطرح بود، برای تساوی حقوق آمریکایی های آفریقایی تبار، شانه به شانه و دوش به دوش مردمش، متحمل چه سختیها و مشقتهایی شد و در آخر هم جونش رو در این راه از دست داد… اما سنگ بنای جنبشی رو گذاشت که به افکارش باور داشتن و برای پایمال نشدن خونش تلاش کردن و در آخر، تلاش برای رسیدن به تساوی حقوق، منتفعتش به رنگین پوستهای دیگه ی آمریکا هم رسید…

از نظر جامعه شناسی سیاسی، عموما اپوزیسیون ها وقتی به وجود میان که تک صدایی توی جوامع بسیار پر رنگ میشه… یعنی قدرت مرکزی احزاب دیگه رو به شدت ضعیف کرده یا اونها رو کاملا از بین برده… 

تو این حالت، سر و کله همشهریان ناراضی، کسانی که صداشون شنیده نمیشه، آنهایی که سرکوب شدن و مشاهده میکنن که به چه صورتی حقوقشون در حال پایمال شدن هستش، همدردهای خودشون رو پیدا میکنن، اجتماعاتی رو تشکیل میدن و یواش یواش رهبرانی رو از بین خودشون انتخاب میکنن که به عنوان نمایندگانشون، بتونن به شکل صحیحی صدای اونها باشن و خواسته هاشون رو به گوش ارکان قدرت و یا حتی قدرتهای دیگه که ممکنه برای کمک به اونها پیش قدم بشن، برسونن…


یکی از اصول جوامع مترقی، قابلیت چند صدایی بودن اونهاست… 


یکی از فواید دیگه اپوزیسیونها این هستش که میتونن به صورتی دستکاری و تنظیم بشن (توسط هسته اصلی قدرت مرکزی البته) که به عنوان سوپاپ اطمینان جامعه کار کنن و به صورت نامحسوس اکثریت خاموش مردم رو به سمتی هدایت کنن که از پیوستن این اکثریت خاموش به جمع ناراضیان فعال جلوگیری بشه و از انفجار زودپز نظام جلوگیری کنن… 


این دقیقا همون حالتی هستش که اپوزیسیون ها در عین داد و بیداد و قیل و قالی که راه میاندازن، سعی میکنن تا بصورت هدفمند فریادهای خفته ی مردم توی گلوشون نگه دارند و  با شلوغ کاریهاشون کمی دل اکثریت خاموش جامعه رو خنک کنن تا از پیوستن به جمع ناراضیان و در نهایت خروش و انفجار جامعه جلوگیری کنن…


دقیقا توی همین حالت، حکومتهای توتالیتر (یعنی تمامیت خواه) چون بصورت نامحسوس کنترل اپوزیسیون یعنی مخالفهای خودشون رو در دست دارند، همزمان با تکفیر و نفی کردن این گروهها و سازمانها، اونها رو تغذیه هم میکنند تا دقیقا با فعالیت کنترل شده ای که دارند، بتونن با خالی کردن بخشی از ظرفیت روانی اکثریت مردم، از خروش نهایی اونها جلوگیری کنند یا اون رو به عقب بیاندازند… تو این حالت، مردمی که فریادشون توی گلوشون خشک شده، عده ای شون حذف فیزیکی میشن، عده ای ترک وطن میکنند، و بخش عمده اونها که در وطنشون باقی میمونند، در لاک خودشون فرو میروند و کاملا ناامیدانه به زندگی خودشون ادامه میدهند… 


  • در این حالت، در اصل دیگه زنده نیستند، یواش یواش جامعه ای بوجود میاد که امید چندانی به آینده kداره… 
  • پس دیگه تلاشی برای آینده نمیکنه… 
  • به علت ناامیدی، دیگه کمتر روی پتانسیلهایی که داره کار میکنه، قابلیت نوآوری و خلاقیتهاش به شدت کاهش پیدا میکنه، به روز گذرانی عادت میکنه و در نهایت، نسل کم کیفیت تری رو هم تربیت میکنه…

به این روند، میگن روند قهقرایی جامعه… این دقیقا همون وضعیتی هستش که حکومتهای توتالیتر یا تمامیت خواه، عاشق رسیدن بهش هستن… چون گله ای رو تربیت کردن که عادت کرده صبح به چرا بره و شب به آغل برگرده و همین که چوپانشون شبها در آغل رو ببنده که از گرگها در امون باشند، اون چوپان براشون حکم خدا رو پیدا میکنه…  


*** دقیقا برای همین موضوع هستش که میگم انسانها باید بیشتر روی کیفیتهای خودشون کار کنند تا جوامع با کیفیت تری رو بوجود بیارن؛ که دور از جونشون، تبدیل به گوسفندهای انسان نما نشن…


اپوزیسیونهای ورشکسته شکل های مختلفی دارند و همینطور به دلایل مختلفی هم موفق نمیشن:


مثلا: اپوزیسیون شوروری سابق، همون ابتدا بعد از مرگ لنین و به قدرت رسیدن استالین؛

دو نفر از دوستان استالین به اسامی گریگوری زینوویف و لئو کامنف که اتفاقا بسیار هم در به قدرت رسیدنش نقش داشتن و کمکش کرده بودن، بعد از مدتی نتونستن تمامیت خواهی استالین رو تحمل کنن و تبدیل به مخالفانش شدند که این اپوزیسیون به همراه تروتسکی تلاششون رو کردن که در راه مقاومت و اصلاح قدم بردارند، اما دیکتاتوری به اسم استالین که به هیچ عنوان وجود مخالف رو تحمل نمیکرد، بعدها هر سه اینها رو در اصلاحات بزرگ، اعدام کرد… چرا؟

چون این سه نفر به این علت که از همون ابتدا هم پالکی های استالین بودن، نتونستن عامه مردم رو با خودشون همراه کنن!


مثال دیگه از آفریقا میاد:

کشورهای قسمت جنوبی صحرای بزرگ آفریقا، چندین سال هست که به شدت در پی این هستند که بتونن به احزاب مختلف قدرت بدن و دارن به شدت سعی میکنن که جامعه ای چند صدایی رو بوجود بیارن… 

اما توی تحقیقی که طی سالهای ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۵ با ۹۵۰۰ مصاحبه در کشورهای بوتساوانا، موزامبیک، نامیبیا، آفریقای جنوبی و زیمباووه انجام شد، نتیجه این بود که هنوز هم وجود جامعه چند صدایی ممکن به نمیرسید…

دلیل اصلی چی بود؟ 

اینجا دلیل اصلی این بود که این تحقیقات نشون میداد که مردم این کشورها هنوز به احزاب تازه تأسیس به اندازه احزاب حاکم اعتماد نداشتن و اعتمادی به بهره وری اون احزاب پس از رسیدن به قدرت نداشتن که حاضر بشن با رأیشون اونها رو به قدرت برسونن…


بهترین و تضمین شده ترین راه رسیدن به صلح، نشان دادن قدرت محض هست…


بله قربان؛ در صورتیکه که اپوزیسیون ها واقعا بخوان موفق باشند، حتما میبایست پایگاه مردمی بسیار پررنگ و قوی و همینطور ارتباطات بسیار سازنده ای رو با کشورهای دیگه ساخته باشند تا هم از حمایت داخل و هم خارج برخوردار باشند.


بیاید این موضوع قدرت محض رو با یک مثال با هم بیشتر بشکافیمش:


تصور کنید که یه برند مطرح بین المللی کارخانه های زیادی در دنیا افتتاح کرده باشه که این کارخانه کاملا رباتیک هستند!

یعنی به هیچ عنوان انسانی در این کارخانه ها مشغول به کار نیست، تمام پروسه ی تولید و بسته بندی و آماده سازی برای ارسال توسط ربات ها انجام بشه… به نظر شما، در شرایط نرمال، قدرت این کارخانه به دولت بیشتر میچربه یا قدرت کارخانه داری که مثلا ۵۰.۰۰۰ کارگر و کارمند رو داره برای تولید و ارائه محصولات و خدماتش مدیریت میکنه؟

به نظرتون زور کدومشون بیشتر به دولت میرسه؟


درسته، اون کسی که نیروی انسانی بیشتری رو تحت سرپرستی داره، زورش بسیار بیشتر میچربه… 

به این دلیل که اگه مثلا تمام کارخانه های اون برند فول رباتیک تعطیل بشن، فشاری از طرف این برند به دولت نمیتونه وارد بشه… بجز سهامدران اون کارخانه کس دیگه ای معترض نیست…

اما اگه کارخانه های کسی که نیروی انسانی زیادی رو تحت سرپرستی داره،‌ با تعطیلی مواجه بشن، یه دفعه ۵۰.۰۰۰ کارمند و کارگر بیکار روی دست دولت میمونه و اتفاقا به همین دلیل همانطور که احتمالا دیدید و میبینید، اتفاقا بر اساس همین اهرم فشار، هر از چند گاهی صاحبین این کسب و کارها، دولت رو مجبور میکنند که امتیازاتی رو بهشون بده…


وقتی از قدرت محض صحبت میکنم، دقیقا منظورم قدرت همین سرمایه ی انسانی هست…

به خودم، شما و برآیند همه مون اشاره میکنم…

یعنی اگر انسان های یک جامعه آدمهای با کیفیتی باشند که معنای اتحاد رو درک کرده باشن، به راحتی میتونن هر دولتی رو خدمتگزار خودشون بکنن و خیلی راحت میتونن از حکومتها و دولتهاشون حساب بکشن…


پس وقتی که از قدرت محض صحبت میکنیم، داریم از قدرت تک تکمون و برآیند این قدرت که صرفا میتونه نتیجه اتحاد و یکپارچگی همه مون باشه، حرف میزنیم…


دقیقا تمام هدف آمال و آرزو و هدف هر گروه سیاسی این هستش که بتونن تعداد بیشتری از مردم رو مشتری فکر و اندیشه و ایده شون بکنن و برای رسیدن به این از هیچ تلاشی هم کوتاهی نمیکنند…

چون اونها از من و شما خیلی بهتر به این موضوع واقف هستند که قدرت اصلی دست مردمه…


طبق نظر ساموئل هانتینگتون استاد علوم سیاسی شهیر آمریکایی در کتاب سامان سیاسی در جوامع دستخوش دگرگونی، هر حکومتی برای تضمین بقای خودش باید از نعمت حمایت و بهره برداری از این پنج عنصر بهره مند باشه:

  • قشر روشنفکر جامعه
  • نیروی خارجی 
  • طبقه اشراف یا فعالان حوزه کسب و کار
  • توده مردم
  • ارتش


به این معنا که اگر هر حکومتی به هر دلیلی از مزایای حمایت این پنج مورد محروم بشه، رفته رفته جایگاه و وجاهت خودش رو از دست میده و به سقوط نزدیک میشه…


در نتیجه اگر، اپوزیسیون هر حکومتی بتونه ارتباط خوبی با این پنج عنصر مهم و تأثیر گذار بوجود بیاره و در عین نزدیک شدن به به این گروهها، همینطور باعث بوجود اومدن فاصله بین اونها و گروه حاکم بشه، نهایتا میتونه که موفقیت خودش رو در رسیدن به قدرت و اهدافی که داره، جشن بگیره…


اگر از ورشکستگی اپوزیسیون صحبت میکنم، موضوع و مشکل شخصی با اونها ندارم؛ صرفا اشاره به عدم کارایی و بهره وری مناسب این اشخاص و گروهها در موفقیت و برقراری ارتباط مناسب و کاربردی بین اونها و این پنج نیروی تأثیرگذار دارم…


اصلا بیاین با هم خیلی سریع این پنج مورد رو مرور کنیم:

  • قشر روشنفکر جامعه

تعریف روشنفکر کاملا مشخصه - صفت روشنفکر به کسی اطلاق میشه که از نظر بینش یا توان ذهنی به درجه ای رسیده که واقعیتها رو درک میکنه، واقع بین هست و تعصبی درونش دیده نمیشه؛ مشکلات و مسائلی که جامعه ش با اونها مواجه هست رو میبینه و به دور از هر تعصبی، برای این مشکلات راهکار ارائه میکنه…

بر اساس این تعریف، بیش از یکصد سال هست که ما ایرانیها یک روشنفکر حقیقی نداشتیم… چون هر کدوم از کاندیداها رو که در نظر بگیری، به یک سمت متمایل هستن و روی یک موضوع تعصب خاصی دارند… 

پس، از بابت استفاده از قشر روشنفکر و اثرگذاری اونها، کشور ما کلا در فقر به سر میبره؛ و اپوزیسیون هم از این موضوع استثنا نیست…

*‌نیروی خارجی

وقتی از نیروی خارجی صحبت میکنیم، دقیقا داریم به دولتها، شرکتهای بزرگ چند ملیتی، تشکلهای صنفی و انجمنهای غیر دولتی شناخته شده صحبت میکنیم… 

فکر میکنین چرا صنعت تبلیغات بوجود اومده؟ برای اینکه آدمهای شاغل در این صنعت، میتونن کمک کنن که ما و کسب و کار و در اصل تواناییهامون بیشتر و بهتر دیده بشن… 

نقش نیروهای خارجی هم دقیقا همینه… 

یکی از موضوعات دیگه ای که اپوزیسیون ایران خیلی توش موفق نبوده… نبودن ساز و کار مناسبی در زمینه برقراری و تداوم ارتباطشون با همین تشکلها غیر دولتی و صنفی و شرکتها و دولتها ی خارجی هستش… اینه که هنوز نتونستن شرایط و موفقیتهایی رو به دست بیارن که بتونن بوسیله اونها، حمایت نیروی خارجی رو در جهت حمایت و بهتر دیده شدنشون به دست بیارن… 

به عنوان مثال در نظر بگیرید که اپوزیسیون میتونست حمایت امید کردستانی که از مدیران ارشد سابق گوگل و در حال حاضر عضو هیئت مدیره توییتر هست رو به دست بیاره… 

در جریان هستید که بر اساس این حمایت، چقدر میتونستن بهتر دیده بشن و هوشمندانه تر عمل کنن؟!

*************************

میدونین یکی از عوامل اصلی سقوط حکومت در زمان شاه این بود که بازار حمایت علنی خودش رو از جنبش انقلاب اعلام کرده بود و تقریبا بانک اصلی تأمین کننده مخارج فعالیتهای اون جنبش که نظام فعلی هستش، از بازار تأمین میشد؟

به نظرتون اپوزیسیون تونسته حمایت بازار رو به دست بیاره؟ من خیلی بعید میدونم!


شرکتهای بزرگ و در زبان عامیانه (بازار)، به علت ارتباطات بین المللی، نفوذ در جامعه و حزب حاکم و همینطور وزنه های مالی که در اختیار دارند، پتانسیل و توان بسیار بالایی در جهت دادن و استمرار هیجانات و تحرکات جامعه دارند…

به عنوان مثال یه نگاه به روند این گرانی های اخیر بیاندازید؛ بازار توان این رو داره که بر اساس تقاضای دولت، عرضه رو کم کنه تا قیمت اجناس مورد نظر افزایش پیدا کنه…


اپوزیسیون بدون بانک، مطمئنا یه اپوزیسیون ورشکسته ست…


اما پر قدرت ترین وزنه هر گروه و جنبش و نظام سیاسی، توده مردم هستش…

اگه بخوایم با یک مثال ساده، توده مردم رو به چیزی تشبیه کنیم، میتونیم بگیم؛ توده مردم، مثل یک هیولای بسیار غول آسا که در عین حال، بسیار چابک و بی رحم، اما تنبل هستش…

این هیولای غول آسا، همیشه بسیار دیر وارد عمل میشه، اما وقتی که شرایطی براش بوجود بیاد که از خواب زمستانی بیدار بشه؛ خیلی سریع دست به کار میشه و در یک چشم به زدن نتیجه بازی رو عوض میکنه…

این هیولای غول آسا موجودی بسیار عاقل هستش و در عین خیلی احساسی و عجول هم میتونه باشه…

برای شناختن و جلب نظر این جناب هیولا، باید اول خوب خوب بشناسیش… باید درکش کنی… باید در عمل نشونش بدی که دوستش داری و برات مهمه… باید بهش ثابت کنی تا متوجه بشه که واقعا موجودیتش برات مهمه؛

این هیولا دقیقا مثل آینه عمل میکنه و هر چقدر بهش عشق بدی و باهاش روراست باشی، همون قدر عشق و صداقت رو بهت برمیگردونه…

این هیولا هیچوقت فراموش نمیکنه که یکی از گروههای اپوزیسیون توی سالهای ابتدایی بعد از انقلاب و مخصوصا توی دهه ۶۰ چه ضربه های روحی بدی را با سپر قراردادن بچه هاش و بعد هم با فراموشکاری و عذرخواهی نکردن، بهش وارد کرده…

به نظر شما، اپوزیسیون فعلی برای جلب حمایت این هیولا موفق بوده؟!


در آخر، فکر میکنم که در مورد ارتش و جلب حمایت اون نیازی نباشه که خیلی توضیح بدم…

ارتش هر کشور، تنها نیروی اون کشور هستش که از همون روز اول موجودیتش سوگند یاد میکنه که از وطن و مردمش حمایت کنه و برای حفظ اونها، حتی حاضره که جان و زندگی خودش رو هم فدا کنه…

برای جلب حمایت ارتش هم باید و حتما باید که حمایت اون هیولای تنبل که الان تبدیل به موجودی بدگمان هم شده، جلب کنید…


 اپوزیسیون ایران تو چند مورد تفاوت های زیادی با اپوزیسیون های موفق دنیا داشته:

همانطور که عرض کردم، لزوم وجود اپوزیسیون و احزاب متفاوت و در اصل جامعه چند صدایی، به این علت که اجازه شنیدن شدن صدا و نظرات و عقاید متفاوت رو میده؛ و در اصل به توازن و بالانس اون اجتماع کمک میکنه، یک امر بدیهی برای هر کشور و اجتماعی هست و اپوزیسیون خارج از ایران به دلیل شرایط چند دهه اخیر کشورمون نتونسته موفق باشه، چون:


  • درک صحیحی از شرایط و واقعیت جامعه ایران نداره

یعنی مثلا اگه از این دوستان که خودشون رو سران اپوزیسیون میدونن بپرسی، که توی ذهن جوانهای دهه ۷۰ و ۸۰ چی میگذره و دغدغه اونها چیه؟ واقعا جواب صحیحی برای این سؤال نداره…

برای درک، چاره اندیشی و بعد پاسخ دادن به چنین پرسشهایی، اپوزیسیون باید از از دانشمندان علم جامعه شناسی کمک بگیره تا بتونه شرایط حال حاضر هموطنانش رو به درستی درک کنه، اونها رو آنالیز کنه و در نهایت با زبان و تفکری که به دل هر گروه و قشر اجتماعی مینشینه، با اونها ارتباط برقرار کنه…

 فکر میکنید چرا به قول بعضی از آقایان، قدرت های استعماری دنیا، به راحتی میتونن ملت و کشورها رو استثمار کنن؟

چون پول و قدرت دارند؟!

خیر؛ اونها از من و شما خیلی زرنگتر تشریف دارن قربان؛

اونها حساب قرون به قرون پولشون رو دارن و بر همین اساس قبل از اینکه شروع به پول خرج کردن کنن یا اینکه بخوان از قدرتشون استفاده کنن؛ تیم تحقیقاتی و جامعه شناسیشون دست به کار میشن؛ مطالعه و تحقیق میکنن و راهکار هاشون رو پیشنهاد میدن؛ بعد تازه این قدرتها بعد از ارائه راهکار دانشمندانشون هست که دست به کار میشن و از پول و قدرتشون استفاده میکنن…

پس اپوزیسیون هم اگه میخواد به اون قدرت و جایگاه مورد نظرش بین مردم برسه، اول از همه باید مردمش رو (جامعه هدفش رو) درست بشناسه…


  • این صداها رو شنیدید؟

اپوزیسیون دقیقا بعد از هر بحرانی که در ایران بوجود آمده که مردم جامعه بابتش هزینه ی زیادی رو متحمل شده اند،  فقط و فقط به منفی نمایی بسنده کرده و متأسفانه در اکثر مواقع پیام و راهکاری مثبت و مثمر ثمری هم برای مردم جامعه ش نداشته…

آیه ی یأس خواندن که کاری نداره! این کاری هستش که از هر کسی بر میاد… 

اما این آقایان و خانمهایی که داعیه رهبری اپوزیسیون رو دارند، واقعا وقتی که در تمام این سالها نتوانستند که راهکارهای مناسبی برای مردمشون داشته باشند، چطور میتوانند به شرایطی فکر کنند که مردمشان، اونها رو به عنوان رهبران جامعه ی جدید آینده شان بپذیرند؟!


  • اپوزیسیون و مخصوصا رهبران اون، هیچوقت در بزنگاههای تاریخی واقعا در کنار مردمشون حضور نداشته اند و مهم تر از این، ترتیبی اتخاذ نکردن که بر اثرش مردم اونها رو از خودشان بدانند…

این بده!!!

یعنی همیشه مردم باید هزینه ی سنگین اعتراضاتشون به شرایط نامناسب را بدهند؟ 

پس جایگاه شما عزیزان چیه؟ دقیقا چه زمانی در کنار مردمتون خواهید بود؟ منتظرین ببینید که مردم توی ایران، کی انقلاب میکنن و بعد شما پیروزمندانه بیاین بهشون مدیریت کنین؟ فکر میکنین مردم چنین اجازه ای بهتون میدن؟!

شما ی نوعی، چطور دم از جفرسون بودن و شمشیر سیاوش میزنی و همزمان علنا اعلام میکنی که من از جونم میترسم و به همین علت اطلاعات زیادی از من نمیشه پیدا کرد؟!

بزرگواران، نلسون ماندلا، مهاتما گاندی و آن سانگ سوکی شانه به شانه هموطنانشون، تلاش کردن که موفق شدن به اهدافشون برسن و کاری کنن که اسمشون در تاریخ ثبت بشه…

الگوی شما دقیقا در مبارزات سیاسی ای که دارین انجام میدین کیه؟ در شرایطی مثل شرایط شما موفق بوده؟!

این اصلا درست نیست که به هموطنانتون بگید که در خیابان برای حقوق خودشان اعتراض کنن و بها بدن؛ اما خودتان کار خاصی انجام ندید و تمام افتخارتان نوشتن قانون اساسی پیشنهادی یا تأسیس مجلس مؤسسان برای مملکتی باشه که هنوز یک حکومت داره اون رو اداره میکنه… 

فکر میکنید با پول دادن به دیپلمات های بازنشسته خارجی برای حضور و سخنرانی در مجالستتون، گام بلندی در مسیر اهدافتون دارید برمیدارید؟!


واقعا فکر میکنید که اگه حکومت فعلی ایران از بین بره، مردم به شما اونقدر اقبال نشان خواهند داد که قانون اساسی پیشنهادی خودتون رو توسط مجلس مؤسسانی که در خارج از کشور ایجاد کردید، در تالار بهارستان تهران نهایی کنید؟! واقعا؟!

پیشنهاد میکنم منطقی تر به موضوع نگاه کنید…


  • اپوزیسیون فعلی ایران، هنوز نتوانسته تمام اقشار جامعه را درک کند!

با یه نگاه به صحبتها، ایده ها و تاریخچه فعالیت و سخنرانی های اپوزیسیون ایران اگه نگاه کنیم، اکثر این گروهها دست روی مسائلی میگذارند که بیشتر مرتبط با قشر متوسط جامعه است…

عزیزان دل، با توجه به مسائل اقتصادی و مشکلات عجیب و غریبی که ماها توی ایران داریم باهاشون دست و پنجه نرم میکنیم، دیگه تقریبا قشر متوسطی باقی نمانده و اکثر جامعه در فقر زندگی میکنن…

باید از راهکارهای هوشمندانه تر و مرتبط با اقشار مختلف و زبان های خاص اقشار مختلف استفاده کنید تا رفته رفته هر قشری شما رو هم از خودش بدونه و تصمیم بگیره که شما رو در آغوش امن خودش جای بده…

امن ترین جای دنیا، کنار مردم بودن هستش!

**************************

از قدیم گفتن که اعمال با صدای بلندتری نسبت به لغات صحبت میکنند… و متأسفانه شما اپوزیسیون با عدم اتحادتون نشان دادید که قدرت شخصی براتون مهمه و عملا جان و آینده ی هموطنانتون خیلی هم براتون مهم نیست… 

در جریان باشید که حواسمون هست… 

نفس اپوزیسیون این هستش که حداقل در کلیات اهدافشون، بصورت یک مجموعه هماهنگ و همفکر عمل میکنند…

متأسفانه شما عزیزان حتی دو ساعت هم نمیتونین همدیگه رو دور یک میز تحمل کنید! چه برسه به کار ساختاری و همفکری و هماهنگی!!!


خیلی هاتون توهم رهبری اپوزیسیون رو در سر دارید و متأسفانه نمیخواهید متوجه باشید که این مردم هستند که رهبر خودشون رو انتخاب میکنند و در نهایت کسی به عنوان رهبر برگزیده میشه که مردم اسمش رو در خیابان فریاد میزنند… این یک واقعیته!

قبای رهبری اپوزیسیون به تن کسی برازنده ست که برای پنجاه سال آینده مملکتش برنامه داشته باشه…

واقعیت این هستش که ما مردم در ایران تبدیل به انسانهای بسیار پیچیده ای شدیم… 

به این دلیل که در دوران گذار فرهنگی قرار داریم و متأسفانه حجم انتقال اطلاعات و میزان پیشرفت تکنولوژی به هیچ عنوان با سرعت پیشرفت شرایط اجتماعی و فرهنگی جامعه مون همخوانی نداشته و در نتیجه، انسانهای پیچیده ای بوجود آمده اند که گاهی حتی خودشان هم هیچ ایده ای بابت دلیل منطقی و اصلی کارهایی که انجام میدهند و تصمیماتی که میگیرند، ندارند!!!


واقعیت اینه که مردم هر جامعه ای باید درک کنن که رهبرانشون از میان خودشان سر بلند میکنند و هر جامعه ای که کیفیت بیشتری داشته باشه، رهبران با کیفیت تری رو هم تربیت میکنه…


حقیقت اینه که دنیا هیچوقت منتظر من و شما نمیمونه که برای تغییراتش آماده بشیم…

حقیقت اینه که اگه زودتر کیفیت خودمون و جامعه مون رو افزایش ندیم، کشورهای دیگه و قدرتهایی هستند که بسیار مشتاقانه منتظرن به جای ما برای رهبر انتخاب کنند و آینده مون رو ترسیم و طراحی کنن…

پس باید خودمون دست به کار بشیم… 

باید به حقوق خودمون واقف بشیم و در کنار هم برای رسیدن به اونها تلاش کنیم…


یادتون نره، 

ما مردم اگه کاری نکنیم و تصمیمی نگیریم، آدمهای خیلی زیادی هستن که عاشق اینن که باید و برامون تصمیم بگیرن و از تنبلی و بی انگیزگی مون در مورد آینده مون، نهایت سؤ استفاده رو ببرن…


آهنگ پایانی این اپیزود، با افتخار تقدیم میشه به تمام اون زامبی هایی که مستقیم و غیر مستقیم در فاجعه ی متروپول آبادان دست داشتن و با تمام توان برای لاپاشونی اون تلاش میکنن…


کسانی که با تقلب و زیاده خواهی هاشون، شوربختانه شرایطی رو بوجود آوردن که هنوز بعد از ۶ روز نتونستیم عزیزانمون رو از زیر آوار بیرون بکشیم و متأسفانه آبادانی های عزیزمون، هموطنان نازنینمون مجبورن همچنان که بوی حاصل از تجزیه شدن بدن عزیزانشون رو استنشاق میکنن، کتک بخورن و منتظر باشن که کسانی که مهر مسؤول بهشون زده شده، دقیقا کی از حالت غافگیری در میان…

ما مردم، محکومیم به این که کیفیت خودمون رو جامعه مون رو افزایش بدیم و عین حال به حقوق خودمون واقف باشیم… 


فعلا