Radio Cafe Podcast - پادکست راديو کافه

وارثان شکوهی ماندگار

October 24, 2023 Pouria Abdipour Episode 26
Radio Cafe Podcast - پادکست راديو کافه
وارثان شکوهی ماندگار
Show Notes Transcript

تو این اپیزود به مفاهیمی کلیدی مثل ملی‌گرایی، اتحاد و حکومت قانون؛ که کلید اصلی پیروزی هر ملتی هستند و در عین حال با نگاهی انتقادی به موضوعات حاشیه‌ای که ما رو از اصل دور می‌کنن می‌پردازیم... و حتما، لازمه که تأکید کنم که تمام مواردی که در این اپیزود گفته می‌شه، نظر شخصی من هستش و هیچ اصراری بر پذیرفته شدن‌شون از سمت شما هموطنان نازنینم ندارم... فقط ازتون می‌خوام که با نگاهی انتقادی، بهشون فکر کنید؛ چون دقیقا همین حالا زمانی هست که باید فکر کنیم، تصمیم بگیریم، دست به دست هم بدیم و دست به کار بشیم... 

         

تو این اپیزود همراه من باشید... چون، همگی در این سفر، با هم همراهیم...

اثر:
پوریا عبدی پور

سلام؛ من پوریا عبدی‌پور هستم و بر خلاف هموطنان‌مون در روزنامه دنیای اقتصاد که ظاهرا به خو‌دزنی علاقه زیادی دارند، عرض می‌کنم که:


  • چطور ممکن است مردم کشوری با هزاران سال تاریخ مدون، کشوری که همین حالا درخت زنده ۴۵۰۰ ساله در آن زندگی می‌کند، بی‌فرهنگ باشند؟!
  • آیا واقعا ممکنه مردم کشوری که ۲۵۰۰ سال پیش بیش از ۵۵٪ درصد مساحت جهان شناخته شده آن دوران را فتح کرده و بر آن حکومت می‌کرد، فرهنگ کار تیمی نداشته باشند؟!
  • یعنی واقعا، ما، همه ما؛ نوادگان مردم کشوری که ۲۵۰۰ سال پیش کانال سوئز را برای توسعه ارتباطات اقتصادی گسترده و افتتاح کردند؛ کشوری که ۲۵۰۰ سال پیش از مرغوب‌ترین سکه‌ها برای داد و ستد استفاده می‌کرد؛ کشوری که اولین سیستم پستی جهان را اختراع و بهره‌برداری کرد؛ مردمی که در دوران باستان، راه شاهی را با بیش از ۲۴۰۰ کیلومتر طول را ساختند، کار تیمی بلد نبودند؟
  • از همه مهم‌تر، مردم تنها کشوری که بزرگترین ضربه‌ها رو از وحشیانه‌ترین و سهمگین‌ترین حملات، مثل لشگر اسکندر مقدونی، هجوم مغول‌های وحشی و حمله اعراب (اعراب بی‌فرهنگ و بخیلی که  تقریبا تمام کتاب‌ها و کتاب‌خانه‌های ایران را به آتش کشیدند) را تحمل کرده و در انتها تک تک‌شان را بیرون کرده، کار تیمی بلد نبوده؟ فرهنگ نداشته؟! جهت اطلاع‌ عرض می‌کنم؛ اجداد ما ایرانی‌ها تک به تک این متجاوزین را ابتدا تربیت کرده و بعد از کشور بیرون انداخته‌اند...


بله قربان، به جرأت عرض می‌کنم؛ در تمام تاریخ، هر کشوری که هدف حتی یک مورد از انواع حمله‌هایی که به کشور ما شده قرار گرفته، کلا مضمحل شده و از بین رفته... 


به قول شادروان مانوک خدابخشیان که پیوسته یادآوری می‌کرد که همیشه لابه‌لای خطوط را بخوانید؛ این ما هستیم که باید، و حتما باید حواسمون باشه که هوای همدیگه رو داشته باشیم تا سرمون کلاه نره... 


تو این اپیزود به مفاهیمی کلیدی مثل ملی‌گرایی، اتحاد و حکومت قانون؛ که کلید اصلی پیروزی هر ملتی هستند و در عین حال با نگاهی انتقادی به موضوعات حاشیه‌ای که ما رو از اصل دور می‌کنن می‌پردازیم... و حتما، لازمه که تأکید کنم که تمام مواردی که در این اپیزود گفته می‌شه، نظر شخصی من هستش و هیچ اصراری بر پذیرفته شدن‌شون از سمت شما هموطنان نازنینم ندارم... فقط ازتون می‌خوام که با نگاهی انتقادی، بهشون فکر کنید؛ چون دقیقا همین حالا زمانی هست که باید فکر کنیم، تصمیم بگیریم، دست به دست هم بدیم و دست به کار بشیم... 

         

تو این اپیزود همراه من باشید... چون، همگی در این سفر، با هم همراهیم...


عادت کردیم که توی سر خودمون بزنیم... به غریبه چیزی نمیگیم... جلوی غریبه حرف‌ها و رفتارهامون  رو سانسور می‌کنیم... اما نسبت به همدیگه بی‌رحمانه رفتار می‌کنیم... یه مواقعی متأسفانه احترام همدیگه رو هم نگه نمی‌داریم... تا زندگی و دنیا بهمون سخت می‌گیره، میهن مون رو لعنت می‌کنیم و ازش با عنوان "این خراب شده" یاد می‌کنیم... به محض اینکه توی موضوعی موفق نمی‌شویم، شروع می‌کنیم؛ ما ایرانیها حقمونه... ما ایرانیها چنینیم و چنانیم و... مشغول به خودزنی می‌شیم...

نخیر قربان... ما چنین و چنان نیستیم...

ما تو کار گروهی ضعيف نیستیم...

ما به هیچ عنوان فقر فرهنگی نداریم...

ماها صرفا حالمون خوب نیست...

به این دلیل که از اصلمون دور افتادیم، اینقدر بی‌قرار و داغونیم...


چطور ممكنه یکی از قدیمی‌ترین ملت‌های جهان فقر فرهنگی داشته باشد؟ کشوری که تاریخش به ده‌ها هزار سال قبل بر‌میگرده! کشوری که اولین شهر بزرگش (شهر شوش) بیش از ۳۲۰۰ سال پیش از میلاد مسیح ساخته شده! (یعنی بیش از ۵۲۰۰ سال پیش)


کدوم کشور رو سراغ دارید که این تعداد حملات سهمگین کش ورهای خارجی و ملت‌های دیگه رو دوام آورده باشه؟


* حملات و تفرقه اندازی‌های پی در پی رومیان و آخرین‌شان اسکندر مقدونی که شهرهای زیادی را، مهم‌تر از همه، مجموعه کاخ‌های باشکوه پرسپولیس را به آتش کشید...

  • حمله وحشیانه اعراب و قتل عام مردان، به اسارت گرفتن زنان و به آتش کشیدن تمام کتاب‌‌ها و کتاب‌خانه‌هایی که به زبان فارسی بودند، آن هم با هدف از بین بردن فرهنگ و تاریخ با شکوه میهن عزیزمان / که اگه الان به جای درود از واژه سلام استفاده می‌کنیم، به این دلیل هستش که بعد از فتح ایران به دست اعراب، اگر ما ایرانی‌ها، عربی رو در کوچه و خیابان میدیدیم، باید از واژه سلام به معنای تسلیم استفاده می‌کردیم، اگر نه، خونمون حلال بود...
  • حمله مغول‌ها به کشورمان که بعد از خونریزی و فتح ایران مقرر کرده بودند که اگر مغولی در حال گذر از قسمتی از شهر باشه، همه باید می‌ایستادند و گردنشون رو به سمت اون مغول وحشی خم می‌کردند، که اگر هوس می‌کرد، گردن هر کسی رو که می‌خواست، همونجا از بدن قطع کنه...
  • حمله تیمور لنگ به کشورمان که یک عمر منتظر زمان مناسب برای این حمله نشست و در نهایت، بسیاری از برادران و خواهرانمون را قتل عام کرد و بقیه اون‌ها رو به اسارت گرفت... یکی دیگه از وحشی‌های بسیاری که به میهن‌مان دست درازی کرده و جنگ‌هایی راه انداخت که بیش از ۱۷ میلیون نفر یعنی بیش از ۵٪ جمعیت کره زمین در زمان خودش رو از بین برد...
  • حملات پی در پی حکومت عثمانی به کشورمون، که همیشه خدا این ترک‌ها به کشورمان حسودی کردند و ضربه‌های بسیاری به کشورمان وارد کرده‌اند...
  • حملات و فتح ایران توسط انگلیس و روسیه در جنگ‌های جهانی اول و دوم (با وجود اینکه کشورمان توی هر دو جنگ اعلام بی‌طرفی کرده بود) و غارت کشورمان در جنوب توسط انگلیس و در شمال توسط روسیه که صرفا به غارت دارایی‌هامون راضی نبودند و همزمان به شدت توی امور داخلی کشورمان هم دخالت می‌کردند...
  • و آخرین‌شان هم حمله عراق به کشورمان و جنگ ۸ ساله که حول و حوش ۴۰ سال پیش، بیش از ۱۰۰۰ میلیارد دلار خسارت به کشورمان وارد کرد و بین یک تا یک میلیون از هموطنان‌مون رو در این جنگ از دست دادیم...


می‌خواهم بگم، که در کل تاریخ هیچ کشوری رو نمیتونین پیدا کنین که به اندازه کشور عزیزمون، مورد این تعداد و این حجم از حمله وحشیانه و سهمگین قرار گرفته باشه... 

خیلی‌ از ملت‌ها و کشورهای دیگه، با فقط یکی از این حمله‌ها، برای همیشه اسمشون عوض شده، ملت‌هایی که پس از شکست تابع فرهنگ قوم غالب شده‌اند و ریشه‌هاشون رو به فراموشی سپردن... ملت‌هایی که بعد از جنگهایی که حتی شدت کمتری از جنگ‌هایی که میهن عزیز ما و ملتش تجربه کرده‌اند، کلاً تموم شده‌اند...


ما بی‌فرهنگیم؟! ما؟!!!

لفظ - این خراب‌شده - توسط روس‌ها و انگلیس‌هایی که بعد از فتح ایران، از طرف کشورشان مأمور به استقرار در ایران شده بودند تا زورگویی‌ها و استثمار کشورهاشون رو در میهن عزیزمون ادامه بدهند، به دلیل دلتنگی وطن و خانواده‌شان استفاده می‌شد و بعدها نهادینه‌ش کردن! ... کشوری که خود اون‌ها خرابش کردند ... این لفظ مال ما نیست...


اگه به غریبه بیش از حد احترام میگذاریم؛ یا بیش از حد تعارف و عرض ارادت می‌کنیم، یادگار زمان‌های اشغال ممکلتمان توسط مغول‌ها، عرب‌های وحشی و صحرا نشین و ترک‌هایی بوده که از خواری و ضعف ملت شرافتمند و کشور شکوهمندی که همیشه بهش حسودی می‌کردند، لذت می‌بردند...


ما بی‌فرهنگیم؟!

با وجود این‌که تمام تلاششون رو کردند... تمام بناهای شکوهمندمون رو از بین بردن... تمام کتاب‌های تاریخی‌ و کتاب‌خانه‌هامون رو آتش زدند... و حتی با دسیسه و زور خواستن که دین ایرانیان که یادگار پیامبر بزرگ ایرانیان بوده و پیوسته باعث اتحاد و همدلی ملت بود از بین ببرن، باز هم موفق نشدن که ما رو از ریشه‌هایمان دور کنند...

تاریخ رو بخوانید... ما ملت ایران، همین وحشی‌ها رو هم آدم کردیم و بعد فرستادیم خونه‌شون...

تاریخ رو دوباره بخونید و ببینید که زنان پر افتخار سرزمینمان چه شاهکاری کرده‌اند و با تربیت هموطنانی مثل خواجه نظام الملک و خواجه نصیرالدین طوسی به عنوان وزرای دربار همین غاصبان چه خدمات ارزنده‌ای به کشور و مردمشان کرده‌اند و همزمان با علم و ادب و تربیتشون چه تغییرات عظیمی بین غاصبان کشورمان بوجود آورند که پیوندهای درونی‌شان رو سست و ضعیف کردن و بعد، فرستادنشون خونه‌شون!!!


تاریخ رو بخوانید، تا دوباره به خاطر بیارید که بانوان کشورمان، مادران سربلند سرزمینمان، با لالایی‌های شبانه‌ای که برای کودکان‌شان می‌خواندند؛ چه شیر مردانی را تربیت کرده‌اند که پدرانه برای حفظ و بازپس گیری کشورمان از جان عزیزشان گذشته‌اند!!!

شیرمردانی که صداشون در گوشه گوشه میهن عزیزمان هنوز شنیده میشه!!! دلیرانی مثل:


ابومسلم خراسانی در خراسان


رئیسعلی دلواری در بوشهر


کاوه آهنگر و فریدون در قیام علیه ضحاک


آریوبرزن سردار بزرگ هخامنشی که علیه رومی‌ها جنگید


بهرام گور پادشاه بزرگ ساسانی که ترک‌ها و رومی ها رو شکست داد


رستم تهمتن زاده زابل و از دلاوران سیستان


یزدگرد سوم که در تمام ایران و تا آخرین قطره خون علیه اعراب جنگید


بابک خرمدین از اهالی اردبیل


منصور حلاج از روستای تور از توابع فارس 


آرش کمانگیر از اهالی مازندران


بهرام چوبین از اهالی ری که ترک‌ها را شکست داد


سورنا که ملقب به بزرگترین سردار تاریخ جهان است و مبدع جنگ‌های پارتیزانی است و لشگر بسیار  بزرگ کراسوس، سردار رومیان را شکست داد.


نادر شاه افشار از اهالی خراسان، که در مهم‌‌ترین نقطه تاریخی زمان خودش، به کمک کشورش شتافت.

یعقوب لیث صفاری از اهالی سیستان که به نفع مردم کشورش علیه اعراب به پا خواست.

و

همینطور ستارخان و باقرخان از اهالی تبریز که علیه روس‌ها جنگیدند. 


همه این سرداران بزرگ و تمام میهن‌ پرستان دیگه که اسم‌شون توی تاریخ کشورمون برای همیشه ثبت شده، موقع سختی و مشقت از کشورمون با نام خراب شده یاد نکردن و هموطن‌ها و میهن عزیزشون رو تنها نگذاشتن و جلای وطن نکردن... ماندند، برایش جنگیدند و تا آخرین لحظه عمرشان برای آبادانیش زحمت کشیدند...

میهن عزیزمان یادگار همه اونهاست...

این فرهنگ غنی، زبان فاخر و هنر و تقریبا هر چیز دیگری که میراث به‌جای مانده از دوران باشکوه کشورمان هست، نتیجه زحمات و تلاش و از خود‌گذشتگی همین عزیزانه...


تک تک ما هم، فرزندان همین عزیزانیم، بله؛ تو زمانه سختی داریم روزگار میگذرونیم... اما هرچی که باشه، به سختی زمانه آن‌ها نیست... 

اون‌ها قدر خودشون، خانواده‌شون، سرزمین و میهن‌شون رو دونستن و با همه سختی‌هاش براش تلاش کردن، جنگیدن و نگهش داشتن...

ما هم تلاشمون رو می‌کنیم؛ ما هم بزودی دوباره همدلی و اتحادی که لازم داریم رو به یاد میاریم و شروع می‌کنیم و کشور عزیزمون رو دوباره می‌سازیم... اینطور نیست؟


ما نه تنها بی‌فرهنگ نیستیم، بلکه فرهنگ رو ما ایرانیان، اجدادمون، پدران و مادران و خواهران و برادرمان معنا که نه؛ اختراع کرده‌ایم و متعالی کرده‌ایم:


استاد ادبیات اهل ترکیه، ایلبر اورتایلی، در این مصاحبه که از شبکه سی ان ان ترک پخش شد، از حافظ، فردوسی و صنعت شعر و ادبیات ایرانی تقدیر می‌کنه و میگه وقتی ملت‌های دیگه داشتن روی درخت زندگی می‌کردند، ایرانی‌ها داشتن شعر ترنم می‌کردند...


بله عزیزان؛ چطور ممکنه مردم کشوری که ادبا و شعرای بسیار بزرگی مانند: حافظ، سعدی، فردوسی (که زبان فارسی را نجات داد)، خیام، رودکی، صناعی، مولانا، فرخی سیستانی، انوری، منوچهری، عنصری، ناصر خسرو و بسیار بزرگان دیگه رو تربیت کرده، بی‌فرهنگ باشن؟!


ما ایرانی‌ها، با هوش و پشتکار سرشارمان سالیان سال، به رشد و تعالی علم کمک کردیم و مفاخر علمی‌ای داریم که کمتر کشوری سعادت داشتن این عزیزان رو داشته:


بزرگانی مثل:


زرتشت - پیامبران بزرگ ایرانی که از بزرگترین فلاسفه دوران خودش بوده.

قطب الدین شیرازی - همه‌چیز‌دانی که مدل چرخش سیارات رو در قرن هفتم معرفی کرد...

بله دوستان، ناسا نبوده؛ هموطنان عزیز ما بودن:


عبدالرحمن صوفی - ریاضیدان و ستاره شناس بسیار بنامی بود که هزار و صد سال پیش، برای اولین بار در تاریخ، روشی رو اختراع کرد که به وسیله اون بشر می‌توانست اجسام خارج از کهکشان راه شیری رو رؤیت کنه... 

کسی که کهکشان آندرومدا رو کشف کرد...


ما Polymatch یا همه‌چیز دان‌هایی را داریم، مثل: ذکریای رازی، ابوریحان بیرونی، شیخ بهایی، ابوالحسن بیهقی، فارابی، ابن سهل (که شکست نور را کشف کرد)، ما منصور ابن الیاس رو داریم (پزشکی که اولین کتاب آناتومی جهان رو به تحریر در‌آورده)، همه چیز دانی به نام ابن سینا را داریم که کتاب قانون طبش برای هفتصد سال در اروپا و نقاط دیگه دنیا تدریس می‌شد؛ همه‌چیز‌دانی به نام جابر ابن حیان داریم که پدر علم نوین شیمی در جهان هستش؛ ما به خوارزمی افتخار می‌کنیم که پدر علم جبر و از بزرگترین ریاضی‌دانان تاریخ هستش؛ 


اما علم و فرهنگ، بدون موسیقی هیچ‌وقت کامل نمیشن؛

در موسیقی ما باربَد رو داریم که شاعر، خنیاگر و بربَت‌نوازی بود که بزرگترین موسیقی‌دان زمان خودش به شمار می‌رفت... در کنار همه ستارگان درخشان ریز و درشت دیگر، ما نکیسا، بامشاد و رامتین رو در تاریخ موسیقی خودمون داریم...


اما خیلی بهتره که ما مردم ایران هیچکدام از این مفاخر رو نشناسیم و به یاد نیاریم...

بهتره که تمام این افراد در طول زمان، به فراموشی سپرده بشن؛

تا یواش یواش مردم این سرزمین پر افتخار، تاریخ و ریشه‌شان رو فراموش کنند...


اتفاقا، از نظر بدخواه‌های این سرزمین خیلی فوق العاده میشه و بیشتر به نفع‌شان هستش که  مردم این سرزمین،‌به جای اینکه هوشیار باشند، به خمودگی، روزمره‌گی و بی‌تفاوتی دچار باشند؛ تا اینکه بخواهند به تاریخ‌ و سرزمین‌شان، به هویت‌شان افتخار کنن و بخواهند براش تلاش کنند...

 

اجازه بدید یه مثال در مورد همین کار و روحیه تیمی که همه‌مون رو متهم به ضعیف بودن در این زمینه می‌کنند، بزنیم:


مسابقه دوم و ایران و استرالیا رو در آخرین مرحله حذفی صعود به جام جهانی ۹۸ رو یادتون میاد؟


از نظر آماری، تعداد بازیکنان شاغل در لیگ‌های معتبر دنیا و همینطور امتیاز میزبانی مسابقه برگشت که توی زمین استرالیا برگزار میشد، تمام دنیا استرالیا رو به عنوان تیم صعود کننده به جام جهانی می‌شناختند؛


تیم ایران تازه مربیش رو عوض کرده بود و والدیر ویرای برزیلی، میدونست که توی اون زمان کم به هیچ عنوان فرصت اینکه تاکتیک‌های مورد نظرش رو بتونه توی تیم نهادینه کنه، نخواهد داشت...

ویرا مربی تراز اول دنیا نبود... اما ثابت کرد که مدیر بسیار قابلیه...


به جای اینکه بیاد و به اجبار بخواد تاکتیک‌های مورد نظرش رو به بچه‌ها دیکته کنه، تصمیم گرفت که با دادن روحیه و تقویت همدلی و اتحاد بچه‌ها، باور پیروزی و رسیدن به هدف رو در آن تیم پرورش بدهد... باور اینکه برای رسیدن به هدف، به هیچ‌کس غیر از خودشان نمی‌توانند متکی باشند...


مسابقه توی جهنم ملبورن شروع شد و توی کل مسابقه ضربان قلب یک ایران بالای ۱۶۰-۱۷۰ بود؛

همون اول مسابقه دو تا گل خوردیم و واقعا توی ۲۵ دقیقه اول تیم استرالیا مجال نمیداد که حتی توپ به پای بچه‌‌های ما بخوره...


تنها کاری که ویرا کنار زمین می‌کرد، این بود که از استرس کنار زمین راه بره، سیگار بکشه و راهی پیدا کنه تا بتونه به بچه‌ها انگیزه بده که ادامه بدن... تا دقیقه ۷۶ بازی، همین منوال ادامه داشت...


اما توی ۴ دقیقه ورق برگشت؛ دو تا گل زدیم و ۱۵ دقیقه با جان و دل دفاع کردیم و بعد از ۲۰ سال، دوباره رفتیم جام جهانی...

یک ایران منفجر شد... انگار یک بار سنگین از روی شانه‌های تک تک ۷۰ میلیون ایرانی برداشته شده بود؛ دیگه مهم نبود طرز فکر نفر بغل دستی چیه، قرمز یا آبی بودنش، دیدگاه سیاسی و اجتماعیش مهم نبود؛

همه در کنار هم می‌رقصیدیم؛ به همدیگه لبخند میزدیم و از اینکه یک ایرانی هستیم، بسیار خوشحال بودیم...


اون روزها، گزارش‌های جواد خیابانی هم به دل می نشست...


*******


توی تاریخ ورزش‌های گروهی ایران، هیچ تیمی مثل تیم فوتبال ۹۸ نیست...


اون تیم نه لژیونری داشت؛ نه به لحاظ بدنی در حد و اندازه‌های تیم‌های مطرح آسیا بودند و نه حتی اینترنتی وجود داشت که اعضای تیم بتونن از طریق آن، با تاکتیک‌های روز دنیا آشنا باشن...


هنوز که هنوزه، هیچ تیمی اون تیم نشده... اون‌ها یک فرق مهم با بقیه داشتن...


اون‌ها به معنای واقعی یک تیم بودن!

یک هدف مشترک داشتن... رفتن به جام جهانی...

براشون مهم نبود کی بازی میکنه و کی باید روی نیمکت بشینه...

و مربی‌شان هم اونقدر مدیر قابلی بود که بتونه این موضوع رو درک کنه و چراغ راهشون باشه...


اون تیم فقط همان ۲۰-۲۵ نفر نبودن...

توی اون سال، تعداد اعضای تیم ملی فوتبال ایران، ۷۰ میلیون نفر بود...

همه متحد، همدل و حامی همدیگه بودند... همه با هم، ایران بودند...


اعضای اون تیم، هنوز هم توی ۵۰ سالگی همدیگه رو می‌بینند و با هم فوتبال بازی می‌کنند... اما این صمیمیت در هیچ‌کدام از تیم‌های قبل و بعدشان دیگه دیده نشد...

یک تیم، بیش از هر چیزی، یک مدیر، یک رهبر، یک چراغ راه می‌خواد که بتونه ارزش اعضایش رو به یکدیگر نشان بدهد و هدف و مسیر را خیلی واضح و روشن به ایشان نشان بدهد و هدایت‌شان کند...

غیر از این، هیچ تیمی، تیم نمیشه!


*******

این مثال رو به این خاطر زدم تا بگم، که نه ما، بلکه مردم هیچ کشوری رو نمیتونین پیدا کنین که توی کار تیمی ضعیف باشند...


وقتی اجتماعی بودن، ذات انسان هستش، چجوری می‌تونه توی کار تیمی ضعیف باشه؟


مشکل میدونید چیه؟!

مشکل ما ضعف تیمی نیست... دلیل این که فکر می‌کنیم نمیتونیم با هم متحد باشیم و مثل تیم ۹۸ به هدفمون برسیم، در اصل اینه که از فقدان یک مربی، یک راهنما، یک رهبر یا هر چیزی که میخواین اسمش رو بگذارید، رنج می‌بریم...


کسی که بتونه اون روحیه همدلی و اتحاد رو توی ماها بوجود بیاره...

کسی که بتونه یک هدف مشترک رو برامون تعریف کنه و تشویقمون کنه که با کمک همدیگه برای رسیدن به اون تلاش کنیم...


کسی که بتونه این موضوع رو برامون روشن کنه که ضعیف یا قوی، زشت یا زیبا، توانمند یا ناتوان، ماها فقط و فقط همدیگه رو داریم...

به قول آمریکایی‌ها، It's Us against the World...... در کل دنیا، ما فقط همدیگه رو داریم...


کسی که بتونه، ارزش و اهمیت هم تیمی‌ای که کنارمون ایستاده رو بهمون نشان بده و یک ارتباط سیال و سازنده رو بین ماها بوجود بیاره...

بله قربان، نه ما؛ که هیچ ملتی رو در دنیا نمی‌شود پیدا کرد که توی کار تیمی ضعیف باشند!

مشکل اصلی ما فقدان یک مربی و رهبر و راهنمای مناسب هستش...

مدیر و مربی‌ای که کارش رو بلد نیست؛ اما وقتی که جایگاهش رو متزلزل می‌بینه، اولین کاری که می‌کنه، اعضای تیمش رو به زیر اتوبوس می‌اندازه...

*******


اما چند تا مشکل دیگه هم داریم ... یکی از اون‌ها رسانه هستش...


همه ما، از همان بچگی وقتی می‌دیدیم که پدر و مادرهامون، با چه دقتی اخبار رو پیگیری می‌کنند، با رسانه به عنوان منبع دریافت خبرهای دقیق و درست آشنا شدیم...


ناخودآگاه، این موضوع درونمان نهادینه شده که هر چیزی که در رسانه‌های خبری و اجتماعی به خوردمان می‌دهند، صحیح است... پس بدون فکر و تحقیق، آن‌ها باور می‌کنیم و نشر میدهیم... این‌طور نیست؟!


می‌بینید؟ به همین راحتی میشه که درگیر بازی‌های دیگران بشیم و در نقش بازیگران این بازی، درک نکنیم که با یک پست و بازنشر آن چه ضربه‌هایی ممکنه که به میهن‌مان، هموطنان‌مون و عزت نفس ملی‌مون وارد کنیم!!!


میدانید؟ این‌جا ایراد اصلی، یک ایراد مدیریتی هست...

زمانی که بازار اینترنت و شبکه‌های اجتماعی در حال رونق گرفتن بود، مدیران‌مان کاملا بی سلیقه، برای کم اهمیت نشان دادن این پدیده - در حالی‌که به خیال خودشان می‌خواستند با این روش مردم رو از اون سمت روی‌گردان کنند، نام فضای مجازی رو روی اون گذاشتند؛ غافل از اینکه این بستر هم دقیقاً مثل دنیای فیزیکی، واقعی و حقیقی هستش... چه بسا که در این فضا، خیلی‌هامون با کنار گذاشتن تعارفات معمول، خیلی راحت‌تر خودِ واقعی‌مان رو نشان میدهیم و همینطور خیلی راحت‌تر تأثیر می‌پذیریم...


چرا؟ چون از همان دوران کودکی درون همه‌مان نهادینه شده که هر چیزی که صفحه تلویزیون و نمایشگرهای کامپیوتری میبینیم، راحت‌تر قبول کنیم...


سرمایه‌گذارهای آمریکایی - آدم‌های باهوشی که با پیشرفته‌ترین روش‌های تأثیرگذاری و بازاریابی آشنا هستند - از همان ابتدا پتانسیل‌های بی‌شماری که در این پدیده بود را به روشنی دیدند... وگرنه، چطور ممکن بود که یک جوان ۱۹ ساله بتواند برای شبکه اجتماعی ای که به نام فیسبوک توسعه داده بود، در همان سال اول،‌ ۵۰۰ میلیون دلار سرمایه جذب کنه؟


*******

اما در کنار شبکه‌های اجتماعی، این غربی‌های ناقلا، از یک ابزار قدیمی‌تر، اما به شدت پر بازده هم استفاده می‌کنند! 


شاید باورتون نشه، اما از بین تمام کالاهای صنایع نفت، فولاد، صنایع پزشکی و آرایشی - بهداشتی، دموکراسی هستش که سودمندترین صادارت ایالات متحده و اروپا هست...


بله؛ این دموکراسی هستش که بیشترین پول را برای اون‌ها می‌سازه...

دموکراسی هستش که در اصل جاده صاف کن، ورود تمام صنایع و کالاهایشان به کشورهای دیگر هستش...

دموکراسی ابزار اصلی و در اصل ویزای ورود این کشورها به ذهن و باور مردم و در نهایت بازارهای هدف اون کشور میشه!


اما، سورپرایز؛ تمام اینترنت رو بگردین... 

بعد از این همه سال مانور و تبلیغ و کنفرانس و حتی جنگ بر سر دموکراسی، هنوز یک تعریف دقیق از دموکراسی نیست...

همه مون فکر می‌کنیم میدونیم دموکراسی چی هست؛ اما در عین حال نمیتوانیم یک تعریف دقیق و کامل ازش ارائه بدهیم...


چرا پیچیده‌ترین مفاهیم و پدیده‌های علمی و تاریخی تعریف و معنا و مفهوم و حتی فرمول مخصوص به خودشون رو دارند، اما دموکراسی اینطور نیست؟!

دموکراسی یک قانون و فرمول و ترکیب نیست... دموکراسی یک ایده‌آل هستش که باید برای رسیدن بهش تلاش کرد...


دموکراسی از ترکیب دو کلمه - دموس - و - کراتوس - که ریشه یونانی دارند می‌آید و جالبه که بدونین به این دلیل که هر کدام از این کلمه‌ها چندین معنی مختلف دارند، حتی نظریه پردازهای علم سیاست و جامعه شناسی هم هنوز نتوانستند در مورد این کلمه مرکب و مفهومی که داره، به یک نقطه نظر مشخص و مورد توافق برسند...


اما همین دموکراسی که هیچ تعریف جامعی ازش وجود نداره، چیز بدیه؟ 


به هیچ عنوان...

اتفاقا با استفاده از همین ایده‌آل بوده که پدران مؤسس ایالات متحده توانستند تمام کسانی که مثل خودشان مهاجر بودند و هر کدام از کشوری متفاوت می‌آمدند و طبیعتاً با تاریخ کوتاه ایالات متحده که امسال تازه ۲۴۷ ساله شده، نمی‌شد همه را در کنار هم، زیر یک پرچم و هنجارهای یکسان مدیریت و متحد کرد...


این موضوع، در مورد کشورهای اروپایی هم صادق هست و اون‌ها هم با استفاده از دموکراسی بود که توانستند مردم کشورهای تحت استثمارشون رو کنترل و بعدها با خودشان همدل کنند...


*******


بله، دموکراسی در مورد کشورهای تازه تأسیس یا آن‌هایی که به تازه‌گی دستخوش تغییر و توازن قومی و اعتقادی شده‌اند، بسیار سودمند و پر کاربرد هستش...


اما ایراد کار اونجا هستش که بخواهند با بمباران خبری و رسانه‌ای، دموکراسی رو به کشورهای دیگر به سرعت و با دُزِ بالا تزریق کنند... طبیعیه که توی این شرایط بیمار، اُوِردوز کنه و از بین بره...


اما آیا حتی یک مورد از این سیاست‌مدارها و رسانه‌هایی که تا پیش از به فنا رفتن آن کشور هدف، مدام از اهمیت نهادینه شدن و استقرار دموکراسی حرف می‌زدند رو دیدید که بعد از این تغییر و تحولات که غیر از چند تا کشورهای اروپایی همیشه به یک فاجعه تبدیل شده، قبول مسئولیت کنند و تلاش‌شان برای کمک به مردم آن کشور را ادامه بدهند؟!

یا همیشه دیدیم که بعد از اتمام آن پروژه سراغ کار و موضوع دیگری رفتند و طوری آن کشور و مردمش رو فراموش کردند که انگار اصلا وجود نداشتند؟!


بله قربان، سیاست استثمارگونه و رسانه‌های وابسته به آن، اوضاع آرام را غیر از برای خودشان، خیلی نمی‌پسندند... چون همیشه رودخانه ناآرام و آب گل‌آلودش هستش که ماهی‌های بزرگتری رو هدیه می‌دهد...


یک سیاستمدار، عاشق این هستش که وسط هرج و مرج و اوضاع ناآرام، بیاد و شعار بده و رأی بگیره و سوار اسب مراد قدرت بشه...

پر سودترین دوران کاری هر رسانه، دقیقا زمان هرج و مرج و آشوب و جنگه... چون دقیقا توی همین زمان‌هاست که مردم به اخبار پناه می‌آورند؛ و دقیقا زمانی که تعداد مخاطب‌های رسانه‌ها افزایش پیدا می‌کند، قیمت تبلیغات اون‌ها هم افزایش پیدا می‌کنه!


سیستم کسب و کارشان مقداری شبیه شرکت‌های سازنده تسلیحات نظامی هستش، این‌طور نیست؟


*******

دموکراسی ایده‌آل بسیار خوبی هستش...

اما این نسخه برای کشورهای شناسنامه‌دار و تمدن‌های تاریخی مثل کشور ما، نمی‌تواند نسخه شفابخشی باشد...


ایده‌آلی به نام دموکراسی، چه حرف و روش تازه‌ای برای مردم کشوری که تاریخ ده‌ها هزار ساله دارد، می‌خواهد داشته باشد؟!

کشوری که تقریبا ۵۰۰۰ سال پیش، دین و آیین و پیامبر خودش رو داشته!

کشوری که بیش از ۲۵۰۰ سال پیش، حقوق زن و مرد در آن برابر بوده و بانو آرتمیس اول، فرمانده کل نیروی دریاییش بوده... فرمانده نیروی دریایی دوران هخامنشیان که ضربات بسیار سختی به رومی‌ها وارد کرد...

کشوری که مذکر و مؤنث در زبان و ادبیاتش اصلا وجود نداره!

کشوری که ۵۰۰ سال پیش از میلاد مسیح، برای بانوان شاغلش، مرخصی با حقوق در نظر گرفته می‌شده!


*******

میدونین؟

خیلی از دموکراسی و رأی اکثریت برامون حرف می‌زنند!

اما آیا از دیکتاتوری اکثریت که می‌تواند یکی از تبعات اجرا شدن نادرست، آنی و بی‌موقع دموکراسی باشد هم، صحبتی می‌کنند؟


آیا به اشتباهات تاریخی که ما ایرانی‌ها ظرف ۱۰۰ سال گذشته مرتکب شده‌ایم و بیش از ۳۰۰-۴۰۰ سال از کشورهای دیگر عقب افتاده‌ایم، اشاره‌ای می‌کنند؟


آیا توضیح میدن که تجربه نشان داده که ما مردم ایران، هر موقع که از اصل‌مان دور شدیم، بیشترین ضربه‌ها رو خوردیم؟


*******

تا الان همه‌اش از خوبی‌ها و نقاط قوت خودمان و کشور عزیزمان صحبت کردیم... 

اما تجربه نشان داده که ما هم (دقیقا مثل بقیه ملت‌های دنیا) دو تا نقطه ضعف داریم و هر موقع که حواسمان نبوده، از همین دو جا ضربه خوردیم...


اولینش خیانته - پدیده‌ای که اتفاقا بین مردم کشورهای کهن - کشورهایی که تاریخ طولانی‌تری نسبت به کشورهای بعد از خودشان دارند - بسیار شایع هستش...


چرا اینطور هستش؟

چون سیاست همیشه در خدمت تجارت بوده و هست...

در طول تاریخ، همیشه کشورهای تازه تأسیس دنبال ثروت و دستاوردهای کشورهای قدیمی‌تر از خودشان بوده‌اند...

اما برای اینکه این دارایی‌ها رو مال خودشان بکنند، یک مشکل وجود داشت... کشورهایی که مدت زمان بیشتری از تولدشان می‌گذشت، زیرساخت‌های تدافعی بهتری هم نسبت که رقباشون داشتند که درصد شکست‌شان در جنگ‌ها را کم میکرد...


پس بهترین راه این بود که دنبال نقاط ضعف‌شان بگردند... 

همانطور که همیشه میگویند: قدرت یک زنجیر همیشه به اندازه ضعیف‌ترین حلقه‌اش هست که مشخص می‌شود...


پس برای شکستن زنجیر باید دنبال ضعیف‌ترین حلقه زنجیر می‌گشتند...


اما ضعیف‌ترین حلقه زنجیره ملت ایران - به عنوان مثال، هیچ‌وقت بین:


سیگار فروش‌های مولوی ... کشاورزان اصفهان ... شالیکارهای گیلان یا فرش‌باف‌های قم و کاشان نیست...


آسیب زننده‌ترین حلقه‌های زنجیره هر ملتی، اتفاقا آن‌هایی هستند که تریبون‌های بزرگتری دارند - صدایشان بیشتر شنیده میشه و بیشتر دیده می‌شوند...


تاریخ رو نگاه کنید، ما همیشه از همین عزیزان‌مان ضربه خورده‌ایم...


اما اگر بخواهیم در مورد قرن گذشته و معاصر صحبت کنیم، به نظر من در اکثر مواقع، بزرگترین ضربه‌ها رو از چپول‌ها خورده‌ایم...


منظورم به هیچ عنوان چپ نیست... دقیقا اشاره به چپول‌ها دارم...


وگرنه، چپ و راست که حتما باید در ساختار سیاسی هر کشوری وجود داشته باشند و اتفاقا در عرصه سیاست، حسابی از خجالت هم در بیایند تا یک کشور بتواند به آن تعادل لازم در سیاست‌های داخلی و خارجی‌اش برسد...


اما شوربختانه این هموطن‌های عزیز چپول‌مان، همیشه در بزنگاه‌های تاریخی قرن معاصر، مثل یک دست‌انداز عمل کرده‌اند... منظورم سرعت‌کاه، که اتفاقا کمک می‌کنه سفر ایمنی را تجربه کنیم نیست، به هیچ عنوان...

منظورم دقیقا این خندق‌ها یا تپه‌هایی که دفعتاً سر راهمون سبز می‌شوند و یا باعث ترکیدن لاستیک و چپ کردن ماشین‌مان می‌شوند و یا در بهترین حالت، اون ریتم و روند پیشرفت رو کاملا مختل می‌کنند...


هموطنان عزیز چپولی که متأسفانه پیوسته در حالت سؤتفاهم به سر می‌برند...

عزیزانی که متأسفانه پیوسته مرغ همسایه برایشان غاز است و مثل رپِرها همیشه اعتراض دارند...


آن‌هایی که دل‌داده تفکرات کارل مارکس بودند و عاشقانه روش لنین رو، حکومت کمونیستی شوروی رو می‌پرستیدند...

کسانی که به زور می‌خواستند همه ایران را کمونیست کنند...

کمونیسمی که از همان دهه‌های ابتدایی قرن پیش، خیلی هوشمندانه و ظریف و زیرپوستی، بین اکثر روزنامه‌نگارها، نویسنده‌ها، اساتید دانشگاه، شعرا و قشر هنرمندِ روشنفکرنمای کشورمان رخنه کرده بود...


یعنی اقشاری از جامعه که بیشتر از بقیه دیده می‌شوند و پیوسته صدا و افکارشان از طریق رسانه‌ها در حال بمباران کردن ذهن هموطنان‌شان هست...


کسانی که همیشه دم از دموکراسی و آزادی بیان می‌زنند و تا زمانی که به ایشان انتقادی نداری، خیلی زیبا و قشنگ صحبت می‌کنند؛ اما به محض مواجهه با انتقاد، انرژی صداشون بالا میره، لحن کلام‌شان تند میشه و تند تند وسط حرفت می‌پرن...


خب این چه دموکراسی هستش که فقط شما باید صحبت کنی؟

اصلا شما بیشتر صحبت کن... چرا وقتی کس دیگه صحبت می‌کنه، وسط حرف ایشان هم میپری و زمان صحبت ایشان را هم مال خودت می‌کنی؟!


همین عزیزانمان که از بیش از ۷۰ سال پیش مخالف نظام پادشاهی بودند؛ اما هم‌زمان با انقلاب سال ۵۷ (بعضی‌هاشون هم با چند سال تأخیر) از کشورمان مهاجرت کردند...


از حرفهاشون میشه متوجه شد که چون مخالف نظام جمهوری اسلامی بودند و جان‌شان در خطر بود، از ایران رفتند...


اما برای من همیشه سؤال بوده که چرا وقتی رفتن و غربت رو انتخاب کردند، چرا به کشورهای برادران و خواهران کمونیست‌شان نرفتند؟ چرا هیچکدام از این عزیزان رو در  سرزمین‌های تحت حکومت لنین و استالین و مائو و فیدل کاسترو یعنی، روسیه، چین، کوبا و کره شمالی نمی‌بینیم؟!


چرا تحقیقا همه‌شان، به جای شرق، کشورهای غربی رو برای پناهندگی انتخاب کردند؟

چرا به کشورهای سرمایه‌داری و کاپیتالیستی پناه بردن؟ مگه یک عمر گوش هموطنانشان رو با مذمت سرمایه‌داری و مبارزه با کاپیتالیسم پر نمی‌کردند؟

چرا بعد از فروپاشی شوروی، چند سالی ساکت بودند و در حال حاضر، با اینکه خودشان را سوسیال-دموکرات معرفی می‌کنند، حرف‌هاشون هنوز بوی لنین و کارل مارکس می‌دهد و روش صحبت‌شان کاملا استالین‌گونه است؟!


*******

برای این هستش که میگم، همیشه باید مراقب کسانی که بیشتر دیده می‌شوند و تریبون‌های بزرگتری دارند، باشیم!

چون این عزیزان، به دلیل بیش از حد دیده شدن و تأثیری که روی هموطنانشان دارند، صرفاً با یک سؤتفاهم می‌توانند سرنوشت یک ملت رو به فنا بدهند و چون مسئله سؤتفاهم بوده براشون، هنوز هم متوجه نباشند که چه اتفاقی افتاده و چه بلایی سر هموطن‌هاشون آوردند...

پس لطفا حواسمان به دست اندازها هم باشه...


*******

اما عزیزان، با وجود تمام مشکلاتی هست و تمام زیرساخت‌هایی که در حال حاضر توی مملکت‌مان به شدت فرسوده و در حال نابودی هستند؛

با وجود تمام جنگل‌هایی که دارند می‌سوزند و از بین می‌روند...

با وجود اینکه تمام نخلستان‌های جلگه خوزستان به دلیل شوری آب سد گتوند در معرض نابودی قرار دارند...

حتی با وجود این‌که داروهای بیماران سرطانی و بیماریهای خاص و همینطور پانسمان‌های بیماران پروانه‌ای بسیار کمیاب و گران‌قیمت شده‌اند و جان هموطنانمون در خطر جدی هست...

اما...

هیچ‌کدام از این‌ها دغدغه اصلی نیستند...


  • دوباره رابطه‌مان را با مردم دنیا و بازار آزاد درست می‌کنیم؛ بر اساس رابطه خوب و سازنده، ریسک سرمایه گذاری بین المللی توی کشورمان پایین می‌آید و می‌بینید که سرمایه‌گذارهای زیادی هستند که بخواهند مشتاقانه صنایع و زیر ساخت‌هامون رو بسازند و در سودشان باهامون شریک باشند...
  • جنگل‌هامون دارند از بین می‌روند؟ فقط کافیه که از هر شهری ۵.۰۰۰ نفر کنار هم جمع بشویم و دوباره یک جنگل کوچک بکاریم... که این کار رو خواهیم کرد...
  • اشتباه سد گتوند جبران شدنی هست، اگه به موقع به دادش برسیم...
  • داروها و پانسمان‌های بیماران‌مان رو دوباره و به سرعت، می‌شود که تهیه کنیم...


اماااا...

دغدغه اصلی، نسل‌های آینده‌مون هستند که ازشون غافل شدیم...

بچه‌های دهه ۷۰ و ۸۰ هستند که به فکرشان نبودیم... فرصت و شرایطی برایشان مهیا نکردیم که بتوانند در کوران تجربه و تخصص قرار بگیرند... آدم حسابی‌هایی که خیلی از ما دهه شصتی‌ها و قبلی‌های ما، به نسبت سنشان، عاقلانه‌تر رفتار می‌کنند...


دغدغه اصلی، کودکان و نونهالان‌مان هستند که همه زندگی‌مان هستند اما تصویر واضحی از آینده‌شان نمی‌توانیم داشته باشیم...


خواهرزاده و برادرزاده‌هامون هستند که عاشق‌شان هستیم... ولی کاری هم نمیتوانیم براشون بکنیم...


این‌ها آهن و ماشین نیستند که از سرمایه‌گذارهای خارجی بخواهیم، با یک عدد نو، عوض‌شان کنند!

این‌ها درخت نیستند که بگیم عیبی نداره، الان می‌کاریم و پنج سال دیگه به بار می نشینند!

این‌ها زخم و جراحت نیستند که بگیم با بخیه و پانسمان خوب می‌شوند!!!


این‌ها مردان و زنان و آینده‌مان هستند...

همین قهرمانان هستند که باعث افتخار میهن عزیزمان می‌شوند...

همین عزیزانند که باید بار سنگین رشد و پیشرفت مملکت‌مان را به دوش بکشند...


حواسمون بهشون هست؟! حواسمون به قمار سنگینی که داریم با آینده‌شان می‌کنیم هست؟!


*******

پول عزیز هستش... و تمام اهالی کسب و کار و نظام سرمایه‌داری، همینطور که داریم می‌بینیم عاشق این هستند که موجه و غیرموجه، قانون رو دور بزنند تا به درآمد بیشتری برسند... تازه، در حرف‌هایشان هم منت می‌گذارند که یک سفره پهن کردیم و عده‌ای دارند سر آن نان می‌خورند!!!


هر حکومت و حزب و دولتی عاشق این هستش که مردمی سطحی‌نگر پرورش دهد؛ 

تا همیشه سوار خرِ مراد باشد و نهایت استفاده را از این موقعیت‌ها ببرد...


حالا، در نظر بگیرید که قدرت قانون‌گذاری و اتوریته دولت و قدرت مالی و بازاریابی نظام سرمایه‌داری، با هم تجمیع بشوند... 

نیروی بسیار عظیمی هستش، نه؟

همین ترکیب هستش که از ۲۰-۳۰ سال پیش به این سو، آمریکا و کشورهای اروپایی رو بی‌چاره کرده، به این سیر قهقرایی فرهنگی و اجتماعی فعلی رسانده!


بله، این ترکیب دولت و نظام گلوبالیست سرمایه‌داری، ترکیب بسیار قدرتمندی هستش... اما میشه باهاش مقابله کرد...


باید فکرهای فست فودی را کنار بگذاریم...

پست‌های فست فودی و فکر نشده را اتفاقا آن‌ها عاشق انتشارشان هستند، کنار بگذاریم و نشر ندهیم...

دیگر دنبال عشق‌های فست فودی نباشیم که نتیجه‌شان نه فقط روی زندگی خودمان، که حتی برای اجتماع‌مان هم بسیار مخرب هستش...


دقیقا همینطور، می‌شود که جلوی این قدرت ایستاد...

به این دلیل که این قماش به مثل معروف بین خودشان دارند:


یک شیر هیچ‌وقت به کسی سواری نخواهد داد... 

اما همیشه می‌شود که روی نجابت اسب و یا حماقت الاغ، برای سواری گرفتن از آن‌ها حساب باز کرد...


یادتان باشد، که تنها راه کامیابی و پیشرفت هر ملتی، حفظ ارزش‌هایش، عشق به میهنش به عنوان تنها عنصر متحد کننده، و برقراری حکومت قانون هستش...


در این مسیر پر فراز و نشیب، ما پیوسته با چالش‌ها و موانع متفاوتی مواجه می‌شویم. مسیری که تاریخ یک ملت را از گذشته به آینده هدایت می‌کند، هیچ‌وقت مسیر آسانی نخواهد بود. اما به عنوان فرزندان این سرزمین بزرگ، ما به یک مفهوم مهم پایبند هستیم: عشق به میهن.


میهن ما، جایی است که تاریخ و میراث مشترک‌مان در آن نهفته است. این سرزمین زیبا که از نسل‌های پیشین به ما سپرده شده، مسئولیت‌ها و وظایفی را هم، ‌همراه با خودش دارد. ما هم باید مثل پیشینیان‌مان، آن را حفظ کنیم و میراثی ارزشمند به نسل‌های آینده تحویل دهیم.


در طول تاریخ، ما با چالش‌های بی‌شماری روبرو شده‌ایم؛ اما در آخر، از همه آن‌ها سربلند و پیروز بیرون آمده‌ایم. این امر نشان‌دهنده قدرت و توانایی‌های ماست. ما همواره با یک ایده‌آل ارزشمند به نام میهن، رو به جلو حرکت کرده‌ایم و کم نیاورده‌ایم و برای آبادانی آن دوباره تلاش کردیم.


آینده‌ای روشن در انتظار ماست. ما به کمک هم، می‌توانیم چالش‌ها را پشت سر بگذاریم. ما می‌توانیم ایده‌آل‌های ملی-میهنی خود را در دل هر فعالیتی دنبال کنیم. می‌توانیم با انگیزه و تلاش، ارزشی به میهن خود اضافه کنیم و به این ترتیب، از پیشرفت آن سهمی داشته باشیم.


ما، وارثان میراثی باشکوه هستیم که متأسفانه پدران‌ما به درستی از آن مراقبت نکرده‌اند. بیاید تا دیر نشده، مسؤولیت به عهده بگیریم و از این لحظه به بعد، با اشتیاق و عشق به میهن، دست به دست یکدیگر بدهیم و با عشق و ایمان و کار و تلاش مستمر به میهن عزیزمان، خانه پدری‌مان رو دوباره آباد کنیم.


من، شما و تمام ایرانی‌های زیبا و باهوش، تاریخ و آینده این کشور هستیم، میهن ما به انگیزه و اراده‌ی ما نیاز دارد. بیاید به توانایی‌ها و توانمندی‌های خود و یکدیگر ایمان بیشتری داشته باشیم و نور عشق و امید و پیشرفت رو به دل‌های یکدیگر و میهن عزیزمان بتابانیم.


میهن‌مان، ایران عزیزمان، به عشق و تلاش و انگیزه ما فرزندانش نیاز دارد، بیاید یک بار دیگر، دوباره زیبا و سربلندش کنیم...


برای ایران، میهن مان!