Radio Cafe Podcast - پادکست راديو کافه

داستان آموزنده زندگی ونسان ون گوگ

December 02, 2021 Pouria Abdipour Episode 10
Radio Cafe Podcast - پادکست راديو کافه
داستان آموزنده زندگی ونسان ون گوگ
Show Notes Transcript

سلام من پوریا عبدی پور هستم … و توی این اپیزود میخوایم راجع به اولین سلطان سلفی جهان…

مسیح معادن ذغال سنگ و همکار کوچولوی نقاش صحبت کنیم … یکی که گنگش خیلی بالاست

این اپیزود اختصاص داره به داستان زندگی یکی از قابل ستایش ترین و دوست داشته شده ترین نقاش های تاریخ همراه با درسهای مهمی که از زندگی و طرز فکرش میتونیم بگیریم … 

این انسان هیجان انگیز کسی نیست جز، ونسان ون گوگ …


با ما باشید


اثر:
پوریا عبدی پور

سلام من پوریا عبدی پور هستم … و توی این اپیزود میخوایم راجع به اولین سلطان سلفی جهان…

مسیح معادن ذغال سنگ و همکار کوچولوی نقاش صحبت کنیم … یکی که گنگش خیلی بالاست

این اپیزود اختصاص داره به داستان زندگی یکی از قابل ستایش ترین و دوست داشته شده ترین نقاش های تاریخ همراه با درسهای مهمی که از زندگی و طرز فکرش میتونیم بگیریم … 

این انسان هیجان انگیز کسی نیست جز، ونسان ون گوگ …


با ما باشید


ونسان قصه ی ما در تاریخ ۳۰ مارچ ۱۸۵۳ توی بخش زوندرت هلند به دنیا اومد. پدر و مادر ونسان، تئودور و آنا، شش فرزند داشتن که سه تا شون پسر و سه تای دیگه دختر بودن.

جالبه بدونین که توی خانواده ی ون گوگ، چهار تا ونسان ون گوگ وجود داشته که:

اولیشون: پدر بزرگ ونسان معروف ما هست.

دومیشون: یکی از برادرهای ونسان بود که پیش از تولد ایشون از دنیا میره.

سومیشون: ونسان نقاش معروفه

و چهارمی: پسر تئودور برادر ونسان نقاشه که برادر و بهترین دوست ونسان ون گوگ معروف بود.

به دلیل شغل پدر ونسان که کشیش بود، خانواده ی اونها از احترام خاص و شرایط مالی نسبتا خوبی بهره میبرد.

ونسان نابغه ی ما، متأسفانه یا خوشبختانه از بیماری های زیادی در طول عمرش رنج میبرد. بیماری هایی مثل: شیزوفرنی،

 سفلیس،

 هایپرگرافیا که یه بیماری روانیه که باعث اختلالاتی مثل: پر نویسی، بیش دین گرایی (عزیزانی که دیگه خیلی بیش از حد دیندار میشن) رفتارهای جنسی نا متعارف، حاشیه پردازی و زندگی روانی تشدید شده میشه… این اختلالات به سندرم گشویند هم معروف هستن …

و همچنین بیماری های دیگه ای مثل:

صرع لوب تمپورال مغز (حمله های تشنجی که معمولا یک تا دو دقیقه طول میکشن) و البته انواع مختلفی هم دارن…

بعضیها اعتقاد دارن که ون گوگ احتمالا از اوتیسم هم رنج میبرده …


گفته میشه که ونسان زندگی عاطفی و جنسی پر فراز و نشیبی داشته و شاید این نوع زندگی، به خاطر این بوده که درگیر بیماری هایپرگرافیا بوده که الان راجع بهش توضیح دادیم …


ونسان کوچولوی قصه ی ما، توی ۱۶ سالگی اولین کار خودش رو توی یه گالری هنری شروع کرد … جایی که باید اونجا مشتری ها رو راهنمایی و ترغیب میکرد که آثار هنری موجود رو بخرن … اما دوران کاری اون توی این گالری خیلی طول نکشید … به این دلیل که با وجود همه ی تذکرهای صاحب شاکی گالری، ونسان موقع صحبت با مشتری ها، نظر شخصیش رو راجع به کارهای هنری به مشتری ها میگفت و اونها هم معمولا بعد از شنیدن حرفهای ونسان، از خرید منصرف میشدن … 

پس همین الان یه درس میگیریم، که موقع خرید آثار هنری، بیشتر به حس درونی و نظر شخصی ای که راجع به اون اثر هنری داریم، باید توجه کنیم …  تا توضیحات فروشنده ی گالری … 

به هر حال، اونها هم باید امرار معاش کنن و ممکنه که اثر هنری ای که داریم بابتش پول میدیم، تحت تأثیر صحبت دیگران خرید بشه و در نهایت نتونیم اون حس خوب رو باهاش برقرار کنیم …

خب اگه قرار باشه که از خریدمون لذت نبریم و حالمون رو خوب نکنه، چرا باید بخریمش؟


تو سال ۱۸۷۶، ونسان شغل معلمی رو هم انتخاب و امتحان کرد … وقتی که به عنوان معلم یه مدرسه که اکثر دانش آموزهاش فقیر بودن، پذیرفته و مشغول به کار شد، شرایط زندگی و روحی دانش آموزهاش به شدت تو روحیه ش تأثیر گذاشت و نتونست با اون شرایط کنار بیاد و بعد از چند وقت از اون کار استعفا داد …

این تجربه باعث شد، تا زمانی که توی هلند مشغول به نقاشی بود، موضوع اکثر نقاشی هاش، زندگی و کار کردن کشاورزا و دهقان هایی که توی شرایط بدی زندگی میکردن باشه …


ونسان بعد از اینکه از شغل معلمی استعفا داد، تصمیم گرفت که مثل پدرش کشیش بشه و وقتی ۲۵ سالش بود، برای کشیش شدن داوطلب شد و کلیسا اون رو به یه منطقه فقیرنشین توی جنوب غربی هلند به اسم بورنیاژ فرستاد، که اکثر ساکنین اونجا کارگر معدن بودن …

اما دوباره، روحیه بخشنده و ایثارگر ونسان جوان، باعث شد اینقدر مردم رو دوست داشته باشه که با همه ساکنین اون منطقه دوست و صمیمی شد و کمکشون میکرد، تا اینکه نتونست برای وظایفی که کلیسا براش تعیین کرده بود، درست وقت بذاره و به همین دلیل کلیسا بعد از دو سال اون رو اخراج کرد … وقتی از کلیسا اخراج شد، ۲۷ سالش بود …

تو دورانی که ونسان جوان به عنوان کشیش منطقه بورنیاژ فعال بود، اینقدر مردم رو دوست داشت و بهشون میرسید، که مردم اون منطقه بهش لقب مسیح معادن ‌‌ذغال سنگ رو داده بودن …


در نهایت، به واسطه ی تجربه بد آموزش به کودکان فقیر که از دوران معلمیش توی مدرسه، شوک روحی اخراج از کلیسا، و همچنین طرد شدن از خانواده به خاطر اینکه هیچوقت نمیتونست تو یه شغل بمونه تصمیم گرفت که به کنج تنهایی خودش پناه ببره و کاری رو شروع کنه که دیگه نیاز نداشته باشه زیاد کسی رو ببینه …


توی تمام دورانی که اون از خانواده ش طرد شده بود تا زمان مرگش یعنی ده سال بعد، فقط برادرش تئو (مخفف اسم تئودور) بود که باهاش در ارتباط بود … در اصل تئو بهترین دوست ونسان بود و خیلی از مواقع اون بود که هزینه های زندگی ونسان رو به عهده داشت … 


ونسان ون گوگ افسانه ای، وقتی ۲۷ سالش بود، برای اولین بار مداد و قلم نقاشی دستش گرفت …

یعنی تو ۲۷ سالگی نقاشی رو از صفر شروع کرد …

هیچوقت استادی نداشت و هر چی که یاد گرفت، خودآموز بوده … 

یعنی چی؟

یعنی اینکه هیچوقت تو زندگی دیر نیست … فقط باید عاشق باشی و کم نیاری … حتی اگه معلم و استاد هم نداشته باشی، میری و اینقدر امتحان میکنی و جستجو میکنی تا یاد بگیری … 

یعنی مثل ونسان ون گوگ، میتونی خودت قهرمان زندگیت باشی و از صفر شروع کنی و تو یه بازه ی کمتر از ۱۰ سال بیش از ۲۱۰۰ تا نقاشی بکشی که ۸۶۰ تاش نقاشی رنگ روغن و بقیه ش طرحهایی باشن که با ذغال و آبرنگ کشیده شدن … 

یعنی اگه عاشق باشی و کم نیاری، میتونی خودت رو توی تاریخ جاودانه کنی … 

یعنی اگه صرفا به فکر پول درآوردن نباشی، میتونی عاشقانه برای اون چیزی که میخوای وقت بذاری و حتی بدون معلم، معلم هزار تا استاد بشی … 

حتی اگه تو فقر کامل باشی و از کلی بیماری روانی رنج ببری … 

چند تامون شجاعت این رو داریم، که افسانه ی شخصی خودمون رو دنبال کنیم؟ 

چند تامون جرأت این رو داریم که با همه ی مخالفت و آیه های نحسی که بقیه برامون میخونن، واقعا بریم دنبال اونی که عشقمونه … بریم دنبال اونی که شور زندگی رو تومون بوجود میاره ؟!

چند تامون، اینقدر با وجودیم که با همه ی سختیهای راه مسیر افسانه ی شخصیمون، کم نیاریم و باز هم ادامه بدیم؟

چند وقته که به این مسائل فکر نکردیم؟ 

اصلا جرأت یا بینش فکر کردن به خودمون و زندگی و معنای زندگی خودمون رو توی خودمون بوجود آوردیم؟

انتهای این مسیر، خیلی باشکوهه هااااا … 


بله … عرض کردیم که ونسان تو کمتر از ۱۰ سال بیشتر از ۲۱۰۰ تا نقاشی کشید که ۸۶۰ تاشون رنگ روغن بودن و بقیه نقاشی هایی بودن که آبرنگ و ذغال کشیده شده بودن … برای اینکه به عظمت پرکاری این هنرمند پی ببریم اگه ۲۱۰۰ رو تقسیم بر هفته های این ۱۰ سال کنیم، به عدد ۴ میرسیم، یعنی ونسان ون گوگ افسانه ای، به طور متوسط، هر هفته ۴ تا نقاشی میکشیده …

این عدد عجیب غریبه هااااا …

یه خطکش دیگه برای در نظر گرفتن این حجم از پرکاری اینه که توضیح بدم:

سالوادور دالی معروف که ۸۴ سال توی این دنیا زندگی کرد، در طول دوران کاری تقریبا ۷۰ ساله ش ۱۱۷۴ اثر هنری خلق کرده …

یا لئوناردو داوینچی (تنها انسانی که به نظر من، فقط یه دونه ازش خلق شده - و دیگه کسی مثل اون به دنیا نخواهد اومد) کلا ۲۰ تا نقاشی رنگ روغن داشته …

***

عرض میکردیم که بهترین دوست و تنها حامی ونسان ون گوگ، برادر کوچکترش تئو ون گوگ بود که اون هم دلال و فروشنده آثار هنری بود و توی فرانسه کار و زندگی میکرد … تئو اینقدر برادر بزرگترش رو دوست داشت و میپرستید که اسم برادر بزرگترش رو گذاشت روی پسرش و از وقتی که ونسان ۲۷ سالش بود و از خانواده طرد شد، تئو ستون روانی و مالی زندگی ونسان بود و علاوه بر هزینه ی جا و خوراک ونسان، هزینه ی تولید آثار هنریش رو هم متقبل شده بود …

جالبه بدونین که وقتی ونسان توی ۳۷ سالگی از دنیا رفت، تئو برادرش هم فقط ۶ ماه بعد از اون زنده بود و تو سال ۱۸۹۱ اون هم از دنیا رفت و الان مزار هر دو برادر کنار همدیگه توی قبرستان شهر Auvers Sur Oise فرانسه هستش و مردم توی ساعتهای روز میتونن ازشون بازدید کنن …

ون گوگ توی نوشتن نامه هم بسیار پرکار بود و در طول زندگیش تقریبا ۸۰۰ تا نامه نوشت، که بیشتر تعداد این نامه ها، برای برادرش تئو نوشته شده بودن …


بهترین دوران زندگی ونسان ون گوگ، اون تقریبا سه سالی بود که توی لندن زندگی میکرد …

سال ۱۸۷۳، وقتی ونسان ۲۰ سالش بود به لندن میره تا برای شرکت فروش آثار هنری گوپیل و سیه که قبلا توی شهر هاگ هلند هم براشون کار میکرد، مشغول به کار بشه …

اون دوران زندگی برای ونسان فوق العاده بود … حقوق خیلی خوبی از کارفرماهاش میگرفت که حتی از حقوق نسبتا بالای پدرش هم بیشتر بود … و از طرفی هم عاشق دختر زن صاحب خونه ش   به نام Eugenie Loyer شده بود … اما موقعی که ونسان عشقش رو به یوجینی ابراز کرد، اون اصلا این ابراز علاقه رو نپذیرفت و بهش اعلام کرد که پنهانی با مستأجر قبلی نامزد کرده و الان متأهل هستش … 

البته که تو نمایشنامه ی تقریبا تخیلی نیکلاس رایت به اسم ونسان در بریکستون، اینطور قید شده که ونسان با خود زن صاحبخونه که ۱۵ سال بیوه بود، در ارتباط بوده، نه با دخترش … 

اما این دوران خوش توی لندن برای ونسان خیلی طول نکشید و بعد از ۳ سال، به پاریس منتقل شد و وقتی توی یه مشاجره، با داد و بیداد کارفرماهاش رو متهم کرد که با آثار هنری مثل کالا برخورد میکنن، از کار اخراج شد.

اون عدم پذیرفتن ابراز علاقه ش توی لندن، باعث بوجود اومدن حفره ی روانی شدید توی زندگیش شد … از اون به بعد، معمولا ونسان بیشتر با خانمهایی که تجارت سکس میکردن در ارتباط بود و باهاشون دوست بود که معروفترینشون خانمی بود به اسم سی ین هورنیک، که ونسان در تمام طول دوران بارداریش و بعد از اون یعنی از سال ۱۸۸۲ تا یکسال و نیم بعدش، از سی ین و بچه ش مراقبت میکرد و بهشون پناه داد بود … توی تمام اون دوران سخت، ونسان با وجود اینکه خودش درآمد خاصی نداشت، به یه زن بی پناه و بچه ای که مال خودش نبود، پناه داده بود و بعد از یکسال و نیم با صحبتها و پیشنهاد برادرش تئو، ونسان دوستش با سی ین رو تموم کرد و سی ین از اونجا رفت … موضوعی که بعدها، ونسان رو به دلیل دلتنگیش برای سی ین و بچه ش آزار میداد.


ون گوگ همیشه توی ابراز عشق و علاقه بد شانس بوده و هزار ماشاا… توی صدمه زدن به خودش در راه ابراز علاقه اصلا کم نذاشته … به عنوان مثال:

یکی از اولین دخترهایی که ونسان جوان ازشون خوشش میومده و آرزوی ازدواج با اون دختر رو در سر داشته، کیی دختر عموش بوده … اما متأسافانه کیی هم از اینکه بخواد مراودات احساسیش رو با ونسان توسعه بده، خودداری میکنه … تا اینکه یه شب ونسان جوان به خونه عموش میره و از پدر و مادر کیی تقاضا میکنه که اجازه بدن بتونه با اون صحبت کنه و وقتی با مخالفت عمو و زن عموش مواجه میشه، دستش رو بالای شمع میگیره و میگه اگه تا زمانی که اجازه ی دیدن کیی رو بهش ندن، دستش رو روی شمع نگه میداره … اما ظاهرا پدر و مادر کیی، دخترشون رو خیلی بیشتر از ونسان دوست داشتن و باز هم اجازه ی ملاقات اونها رو نمیدن و در نهایت ون گوگ با دل و دستی سوخته اون خونه رو ترک میکنه … 


یه شایعه ی بسیار معروف در مورد ونسان ون گوگ وجود داره و اونم اینه که اون کل گوش راستش رو میبره و برای معشوقه ش میفرسته … 

اما این درست نیست … 

داستان اصلی اینه که ونسان توی فرانسه با با هنرمندی به اسم پائول گاگن آشنا میشه و حتی بهش پیشنهاد میشه که پائول بیاد همخونه ی ونسان بشه و با هم توی محل سکونت ونسان، که اسمش رو گذاشته بود، خانه زرد با هم زندگی کنن … پائول گاگن از نقاشهای معروف تاریخ هست که اون هم چند تا از گرونترین نقاشیهایی که در تاریخ نقاشی کشیده شدن رو کشیده … نقاشی هایی که الان بیش از ۱۰۰ تا ۲۰۰ میلیون دلار میارزن …

توی دورانی که اونها با هم همخونه بودن، به دلیل تفاوت دیدگاههاشون توی نقاشی و سبک زندگی، زندگی براشون خیلی آسون نبود و کم مشاجره نداشتن با همدیگه … 

تا اینکه، توی کریسمس سال ۱۸۸۸، یه بحث و مشاجره ی سنگین بین این دو تا دوست بوجود میاد و نتیجه این میشه که ونسان با تیغ اصلاح صورت به پائول گاگن حمله میکنه و بابت پیشمانی از اینکارش،‌ با همون تیغ قسمتی از لاله ی گوش خودش رو میبره و بعدا اون رو برای یکی از دوستهاش که اون هم خانمی بود که تجارت سکس میکرد، میفرسته … 

راجع به این داستان بریده شدن گوش ونسان، یه تئوری دیگه هم هست و اون اینه که در اصل پائول گاگن این کار رو با ونسان کرده و ونسان برای اینکه از آبرو ریزی و بازداشت هر دو تاشون جلوگیری کنه، مسئولیت این موضوع رو خودش به عهده گرفته …

این حادثه با پرتره ای که ونسان تو سال ۱۸۸۹ از خودش کشیده، به اسم پرتره گوش بانداژ شده، برای همیشه توی تاریخ ثبت شد …


حرفه ی نقاشی ون گوگ توی دورانی که تو فرانسه زندگی میکرد، رنگ و بوی دیگه ای به خودش گرفت … زندگی کردن توی پاریس و معاشرت و با بعضی از هنرمندان جامعه ی هنری پاریس و بعدش زندگی توی پرووانس شهری در جنوب غربی فرانسه، با همه مناظر و چشم اندازهای زیبایی که اونجا داشت، رنگ و لعاب خاصی به نقاشیهای ونسان داده … دیگه مثل زمانی که توی هلند زندگی میکرد، تو نقاشی هاش از رنگهای تیره و فقر مردم اثری دیده نمیشد … چشم اندازهای زیبای مناظر پرووانس بهش اجازه میداد که بتونه بیشتر از رنگ زرد، رنگ محبوبش استفاده کنه … 

مردم جنوب خونگرم تر بودن و اجازه میدادن بدون اینکه پولی بپردازه، از نوزادان و کودکانشون که معمولا همسایه هاش بودن، پرتره بکشه … 

میدونین یکی از صفتهای ونسان ون گوگ اولین سلطان سلفی دنیاست، که این هم بر اثر محدودیتهایی مالیش برای اینکه نمیتونست به مدلهاش پول بپردازه بوجود اومده بود … ون گوگ ۴۳ پرتره از خودش تو کارنامه ی کاریش ثبت کرده … 


ونسان بر خلاف دوستش پائول گاگن، دوست داشت و واقعیت رو اونطوری که هست به تصویر بکشه، اما گوگن همیشه بهش میگفت، واقعیت رو ول کن … چشمهات رو ببند و حسی که تو ذهنت از دیدن اون منظره داری رو به خاطر بسپار و اون رو نقاشی کن … و دقیقا همین هم موضوع اصلی جر و بحثهای همیشگیشون بود … 

کشیدن مناظر پرووانس اجازه میداد که بتونه بیشتر از رنگ مورد علاقه ش که زرد بود استفاده کنه … حتی اسم خونه ی کوچیکش تو پرووانس رو هم گذاشته بود خانه ی زرد … 

هیچ نقاش دیگه ای مثل ون گوگ نتونسته مثل با تونالیته های مختلف رنگ زرد به نقاشیهاش جون بده و این موضوع به راحتی تو نقاشیهای مختلفی که از مزارع گندم و گلهای آفتابگردان که گلهای مورد علاقه ش بودن، خودش رو نشون میده … 

به عنوان مثال: نقاشی ۱۵ گل آفتابگردان ون گوگ تو سال ۱۹۸۷ با رقم نزدیک به ۴۰ میلیون دلار فروخته شد و ارزش این اثر الان تقریبا ۹۰ میلیون دلاره … 

این نقاشی در نوع خودش بینظیر و در عین حال رکورد شکنه … بخاطر اینکه پرداخت رقمی نزدیک به ۴۰ میلیون دلار تو سال ۱۹۸۷، برای نقاشی ای که یه استاد نقاش قدیمی اون رو نکشیده بود و فقط ۱۰۰ سال از عمر نقاشی میگذشت (قدمت نقاشی در قیمت اون بسیار تأثیر گذاره) تقریبا سه برابر رقم معمولی بود که برای همچین نقاشیهایی پرداخت میشد …


توی دورانی که ون گوگ توی فرانسه زندگی میکرد، نقاشهای فرانسوی به شدت تحت تأثیر هنر و نقاشیهای هنرمندهای ژاپنی بودن و اون هم مثل خیلی از اساتید سبک امپرسیونیسم که از سال ۱۸۶۰ میلادی پا گرفته بود، مثل پدر سبک امپرسیونیسم کامی پیسارو و خیلی استادهای دیگه این سبک مثل ادگار دگا و ماری کاسات، نقاشیهاش متأثر از این سبک خاص نقاشیهای هنرمندهای ژاپنی شده بودن … حتی ونسان توی یه نامه به خانواده ش نوشته که نقاشی شکوفه های درخت بادامش، به شدت تحت تأثیر سبک هنر ژاپنی هست و توی اون نامه اسم امپرسیونیستها رو گذاشته بود، ژاپنی های فرانسوی … برای ون گوگ، شهر پرووانس حکم یه ژاپن اروپایی رو داشت … 

سبک نقاشی ژاپن، به خاطر نوع نور پردازی، زاویه سازی و استفاده خاصی که از رنگ سیاه در نقاشی هاشون میکردن، توی قرن ۱۹ میلادی، در فرانسه بسیار پرطرفدار بود.

تابلو شکوفه های درخت بادام ون گوگ، الان توی موزه ون گوگ در آمستردام هست و اگه روزی این تابلو برای فروش گذاشته بشه، با توجه به بالاترین مبلغی که برای یه تابلو نقاشی پرداخت شده که مربوط به تابلو منجی جهان لئوناردو داوینچی هست و تو سال ۲۰۱۷، ۴۵۰ میلیون دلار براش پرداخت شده، تابلو شکوفه های درخت بادام ون گوگ هم احتمالا با رقمی بین ۲۰۰ تا ۳۰۰ میلیون دلار به فروش میرسه …


چهار سال پایانی زندگی ونسان ون گوگ،‌ سالهای طلایی زندگی حرفه ایش توی نقاشی بودن و توی این سالها آثار فوق العاده ای رو خلق کرد … 

اما یه حقیقت بسیار آموزنده پشت داستانی که الان میخوام براتون تعریف کنم، وجود داره:


ون گوگ بعد از اینکه دعوایی که با پائول گاگن داشت و برگشتن پائول به پاریس، به شدت تنها و افسرده شد و بعد از چند ماه تصمیم گرفت و خودش به آسایش روانی سن رمی شهر پرووانس مراجعه کرد که بهش کمک کنن …

خوشبختانه، اون آسایشگاه مثل خیلی از آسایشگاههای روانی ای که همه مون از شرایط اون دوران ممکنه تصور کنیم، نبود و  فقط ۴۰ تا مریض توی اون آسایشگاه بودن و مدیر اون آسایشگاه روش کاریش این بود که سعی میکرد با صدای موسیقی و دادن آزادی عمل بیشتر به بیماران، بتونه به اونها کمک کنه … 

همین باعث شد که از شانس خوب، علاوه بر اتاق خوابی که برای ونسان در نظر گرفته بودن، یه اتاق هم به عنوان استودیوی نقاشی بهش بدن که بتونه اونجا نقاشی کنه و حال بهتری داشته باشه … 

و

همین روش آقای مدیر آسایشگاه باعث شد که یک شاهکار هنری به تاریخ هنر جهان، به دنیا بیاد …

تابلوی معروف شب پر ستاره ی ونسان ون گوگ … 

بله، تابلوی معروف شب پر ستاره، دقیقا منظره ی شهر پرووانس از پنجره ی اتاق ون گوگ توی آسایشگاه سن رمی پرووانس بود که تو این نقاشی، ون گوگ در کنار واقعیتهایی که از اون منظره میدید، تخیل و باور ذهنیش رو توی این نقاشی به کار گرفته که این موضوع رو میتونین توی شیوه به تصویر کشیدن آسمان و درختی که در جلوی تصویر قرار گرفته و تا خود آسمان قد برافروخته ببینید …

جالبه بدونین که ارزش تابلو شب پر ستاره ی ون گوگ، در زمان فعلی چیزی در حدود ۱ میلیارد دلار در نظر گرفته شده … 

این نقاشی در حال حاضر در موزه هنرهای معاصر شهر نیویورک نگهداری میشه …

*****

دیدین یه موقعهایی خودمون رو لوس میکنیم و جمله های معروف و احمقانه ی بازیگرهای فیلم و سریال رو تکرار میکنیم که دیگه خسته شدم، دیگه طاقت ندارم، دیگه نمیتونم و این قبیل جمله های مرخرف رو برای توصیف ناتوانیمون از شرایط فعلی زندگی کپی میکنیم؟ 


میخوام بگم، بین سالهای ۱۸۵۳ تا ۱۸۹۰ میلادی، یه آدم معمولی زندگی میکرده که هزار و یک جور بیماری روانی داشته، تو هر شغلی میرفته، اخراجش میکردن … حتی خونواده ش هم طردش کردن … هیچ خانومی بدون دریافت پول مایل به برقراری رابطه باهاش نبوده و خیلی چیزهای دیگه …

این آدم معمولی، تازه تو ۲۷ سالگی بدون هیچ معلمی دست به قلم میشه و نقاشی رو از صفر شروع میکنه و تبدیل به پرکارترین نقاش تاریخ میشه … 

توی کل دوران ده ساله ی زندگی کاریش یعنی از ۲۷ تا ۳۷ سالگیش، فقط یه دونه تابلوش فروش میره که تابلوی باغ انگور قرمز بوده که خواهر دوستش، خانم آنا بوخ به مبلغ ۴۰۰ فرانک میخره … ۴۰۰ فرانک،ه الان معادل ۱۰۰۰ دلاره … 

اما خدا رو شکر، اون موقع تلویزیون نبوده و این آدم معمولی مثل ماها درگیر این جمله های مزخرف نمیتونم و نمیشه ی فیلم و سریالها نمیکنه خودش رو بازم به کارش ادامه داده …

همین آدم حتی وقتی که تو آسایشگاه روانی هم بستری میشه، دست از کارش و عشقش نمیکشه و اتفاقا همونجا شاهکارش رو به تصویر میکشه که الان یک میلیارد دلار میارزه … 


همین آدم معمولی، یه جمله ی معروف داره که میگه: یه موقعهایی یه صدایی تو سرت بهت میگه که ولش کن … از تو نقاش در نمیاد و تو هیچی نمیشی … اینجور موقعها، توجه نکن و همچنان به نقاشی ادامه بده … نترس، اون صدا خود به خود از بین میره …


کشیدن تابلوی شب پر ستاره ی ون گوگ به همه مون ثابت میکنه که ما آدمها اگه بخوایم، میتونیم حتی توی سخت ترین شرایط زندگی هم یه شاهکار از خودمون خلق کنیم … 

این نقاشی، به همه مون نشون میده که حتی توی موقعی که هیچکسی بهمون توجهی نمیکنه، هم میتونیم با عشق و پشتکار، برای رسیدن به اون چیزی که میخوایم تلاش کنیم و زندگیمون رو زندگی کنیم … 


*******


ونسان ون گوگ در نهایت تو ۱۸۹۰ میلادی تو سن ۳۷ سالگی با شلیک گلوله به شکم خودش و بعد از ۲ روز تحمل این جراحت از دنیا میره … 

این موضوعیه که همه ی دنیا بهش باور داره که خودکشی انسانی که بیماری های مختلف روانی رنج میبره توجیه پذیره … 

اما یه سؤال اینجا پیش میاد، و اون اینه که آدمی که میخواد با یه تفنگ خودکشی کنه، چرا به قلب یا مغز خودش شلیک نمیکنه که زودتر و بی دردسر تر بمیره؟


به همین دلیل و همچنین به این علت که تو صحنه ای که ون گوگ به خودش شلیک میکنه، تفنگی پیدا نمیکنن، یه سری شایعه هست که احتمال میدن، شاید این شلیک توسط یه نوجوون ۱۵ ساله که همیشه برای ونسان قلدری میکرده و اذیتش میکرده انجام شده و بعد اون نوجوون از صحنه فرار کرده … 

ونسان بعد از اینکه تیر میخوره، از اینکه به بیمارستان بره خودداری میکنه … 

انگار دیگه از زندگی سیر شده و قصد ادامه ی سفرش تو این دنیا رو نداشت … 

اون از اینکه اجازه بده یه جراح بالای سرش برای در آوردن گلوله حاضر بشه خودداری میکنه و سرانجام در تاریخ ۲۹ جولای ۱۸۹۰ در حالیکه دوست و برادر عزیزش تئودور ون گوگ هم در کنارش بود، به علت عفونت خونی که تو بدنش بر اثر گلوله بوجود اومده بود، از دنیا میره …

رابطه ی روحانی ونسان و برادرش تئو اینقدر قوی بود که تئو هم تقریبا شش ماه بعد از ونسان از دنیا میره و اون رو هم کنار برادرش دفن میکنن …


بعد از مرگ ونسان و تئو، نقاشی های ونسان به همسر تئو و پسرش ونسان میرسه و جوهانا، همسر تئوی مرحوم، تمام تلاشش رو میکنه که کارهای ونسان رو به جامعه ی هنری بشناسونه … 

تقریبا ۱۱ سال بعد از مرگ ونسان ون گوگ افسانه ای، مردم دیگه با کارهاش آشنا شده بودن و با احترام با نقاشیهاش برخورد میکردن و از همون تاریخ به بعد ون گوگ افسانه ای، تبدیل به استاد متبحر، مظلوم و دوست داشتنی تاریخ نقاشی دنیا میشه … 

کسی که ۱۰۰ سال بعد از مرگش، آهنگها، فیلمها و مستندهای زیادی، به احترام و به پاس داشت هنر و پشتکارش ساخته شد … 


تابلوی شب پرستاره ی ون گوگ، جزو ۱۰ اثر معروف نقاشی تاریخ هست و

هفت تا از نقاشی های ون گوگ جزو لیست گرونترین نقاشی های تاریخ هستن:

تابلوی دکتر گاشه (کسی که ماههای آخر زندگی ونسان ازش مراقبت میکرد) تقریبا ۳۰ سال پیش به مبلغ ۸۲.۵ میلیون دلار فروخته شده و الان ارزشی معادل ۱۶۳ میلیون دلار داره …

تابلو جوزف رولین (یکی از سوسیالیستهای پر حرارت فرانسوی که جنبش چپ رو حمایت میکرد) به مبلغ ۵۸ میلیون دلار تو دهه نود فروخته شده که ارزش فعلیش تقریبا ۱۲۵ میلیون دلار هستش

تابلو گلهای زنبق با مبلغ فروش ۵۴ میلیون دلار و ارزش فعلی ۱۲۵ میلیون دلار 

پرتره سن باربه به مبلغ فروش ۷۱.۵ میلیون و ارزش فعلی ۱۱۳.۵ میلیون دلار 

تابلو مزارع گندم با رقم فروش ۵۷ میلیون و ارزش فعلی ۱۰۲ میلیون دلار 

اثر پانزده گل آفتابگردان به مبلغ فروش ۴۰ میلیون دلار و ارزش فعلی ۹۰ میلیون دلار

تابلو کشاورز در زمین به مبلغ ۸۱/۳ میلیون و ارزش فعالی ۸۶ میلیون دلار 

و 

تابلوی کلبه های چوبی در میان درختان زیتون که ۲۱ روز پیش تو تاریخ ۱۱ نوامبر ۲۰۲۱ به مبلغ ۷۱ میلیون و چهارصد هزار دلار فروخته شده …


لازم به توضیحه که طرحهایی که ون گوگ با ذغال روی کاغذ و بوم کشیده هم قیمت هر کدوم از ۴۰۰ - ۵۰۰ هزار یورو به بالا هست …

 

هدف از اعلام قیمت نقاشیهای ون گوگ، این بود که آدمی که هیچ معلمی نداشته و تازه نقاشی رو از ۲۷ سالگی شروع کرده و تقریبا هیچ مشتری برای کارهاش نداشته، تونسته صرفا با تلاش و پشتکار و عشقی که به کارش داشته، عشق و احترام آدمهایی که ۱۰۰ سال بعد از خودش زندگی میکردن رو بدست بیاره و کاری کنه که ارزش فعلی کارهاش بیش از ۲ میلیارد دلار باشن …


این به ما نشون میده که اگه قدر خودمون رو بدونیم … اگه برای خودمون ارزش قایل باشیم و خودمون رو ارزون نفروشیم، میتونیم عیار خودمون رو زیاد کنیم و با عشق و تلاش و پشتکار،‌ یه شخصیت مثال زدنی از خودمون بسازیم … 

 مثل اون موقعی که شازده کوچولو تو زمان سنت اگزوپری از روباه میپرسه که:

اوضاع کی بهتر میشه؟

و روباه میگه: 

از وقتی که بفهمی، همه چی به خودت بستگی داره …


بله همه چی به خودمون بستگی داره که انتخاب کنیم که آیا خودمون رو درگیر بعضی از جمله های سمی بازیگرهای فیلمها و سریالها بکنیم، یا مثلا از یه سری برنامه ی با کیفیت مثل رادیو کافه استفاده کنیم که یه تلنگری باشن، که بتونیم یه کم عمیقتر به خودمون و زندگیمون بپردازیم …


داستان زندگی ونسان ون گوگ بهمون یاد میده که:


خیلی خودمون رو دوست داشته باشیم

خیلی قدر خودمون رو بدونیم 

چون یه دونه بیشتر از ما تو این دنیا نیست و مثل ون گوگ افسانه میتونیم بریم دنبال عشقمون و با تلاش و پشتکار، بهترین ورژن خودمون بشیم … 


خیلی دوستتون دارم و مناسبترین ها رو براتون آرزو میکنم … 


فعلا